سلام
امروز علی جون مدرسه نداشت و صبح یکم دیرتر بیدار شدم
رفتم سرکار
تا ظهر خیلی شلوغ نبودیم،یهو ظهر متوجه شدیم فردا قراره بازرس بیاد. با سرعت نور همه مواردی که لازم بود رو چک کردیم و کلی موارد رو بررسی کردیم .
مرغ سفارش داده بودم برگشتنی همسرم اومد دنبالم
رسیدیم خونه و نهار خوردیم و خوابیدیم.
بیدار شدم چایی اماده کردم
نماز خوندم
پدر یکی از دوستان فوت شدن ، به دوستم زنگ زدم تسلیت گفتم🖤
مرغها رو شستم و با پسرا بسته بندی کردیم رفت فریزر
دو سری لباسشویی روشن شد ، سری دوم هنوز تموم نشده
لباس خشکا تا شدن(۴ دور لباسشویی بود🤐). لباس اتویی ها فقط جدا شدن و موندن واسه بعدا.
شام مهمون یخچال شدیم تا خلوت بشه
ظرف شستم
دوش گرفتم
دیگه امشب کاری ندارم
یکم کتاب بخونم و بخوابیم