و امروز
صبح بعد از صبحانه، پسر کوچولوها رفتن سراغ بازی و منم رفتم سراغ خونه
همسرم چند روز پیش سم ریخته بود تا نسل مورچه ها رو منقرض کنه،همه خونه پر از سم بود، دیشب خودش یکم سمها رو جارو زد ولی خونه نیاز به یه تمیزکاری اساسی داشت.
صبح شروع کردم تراس و حال رو جارو زدم
بعدش رفتم سراغ اشپزخونه
یخچال درش کامل بسته نشده بود و برفک زده بود، از برق کشیدم و تمیزش کردم و برفکهاش رو هم که شبیه یه صفحه یخی شده بود برای پسرا ریختم تو سینی تا باهاش بازی کنن.
همه وسایل یخچال و خودش شسته شد و برگشت داخلش و روشنش کردم.
کشوهای اشپزخونه شامل دستمالها، ادویه ها و ظرفهای پلاستیکی رو تخلیه کردم، تمیز کردم و مجدد چیدم.
کابینت قابلمه ها تخلیه شد و تمیز شد ولی شستنشون موند(اسکاجم قاطی اشغالا رفته بیرون نتونستم ظرف بشورم شب بریم بخریم)
یه لیست خرید گذاشتم کنار دستم و نیازمندی ها رو یادداشت کردم.
لباس خشکها که دیشب شسته شده بودن رو جم کردم و سری جدید لباس شستم.
این بین پسرا میخواستن ایستگاه صلواتی بزنن و شربت درست کنن، براشثن شربت درست کردم و رفتم چند بار از ایستگاهشون شربت گرفتم. ولی خب چون کس دیگه ای نبود مجبور شدم بازم برم شربت بگیرم، دیگه اخراش از چشمام داشت شربت میومد بیرون😅.
نهار اماده کردم و صرف شد
یه اپیزود یک ساعتی گوش دادم و استفاده کردم.
و نهایتا ادامه ماجرا موکول میشه به عصر
فعلا پسرا رو بخوابونم