شوهرم به همه چی گیر میده.تو زندگیه مامانم دخالت میکنه
رفتو امدمو کوفتم میکنه
میگه چون من خوشم نمیاد تو هم نرو .نبینشون باهاشون خشک باش
خیلی خودخواهه بخدا خستم کرده
شدیدا دیکتاتور مرد سالاری دوست داره
فقط میگه همه با حرف من برن جلو
بخدا مریض روانی شدم چیکار کنم😭
خودت میگی دیگه دیکتاتوره
مثل بابای من
غلط کرد
شوهر خواهرم ده سال خواهرم و اینجوری عذاب داد الان ۷ سال که زبونش و کرده تو ماتحتش آشغال ترین مردا همینا هستن کثافت به خواهرم میگفت با خواهر و برادرت نباید بخندی بهشون اخم کن پیش مادرت نرو چیزی که من میگم بخور بپوش بدوز بگرد هر چی من گفتم نه توام میگی نه الان که میبینم خواهرم آدم خسابش نمیکنه و اونم حسابی از خواهرم میترسه کیلو کیلو قندددد تو دلم آب میشه
فکر نکنم اسی بتونه چون خواهرم دو تا بچه داشت هر دو تا بچه رو گذاشت واسه شوهرش جمع کرد اومد پیش ما درخداست طلاق داد وقتی درخواست طلاق رفت واسه شوهر خواهرم رید به خودش آخه حتی فکرشم نمیکرد خواهرم طلاق بگیره همیشه تهدیدش میکرد یه روز از زندگی رفتی پشت گوشت رو ببینی بچه ها رو میبینی ولی حتی خواهرم بچه رو هم نیاورد گفت نمیخوام این دو تا رو مال خودت خودتم بزرگشون کن اونجا دیگه واقعا لال شد بعد شوهرش اومده بود خونه ما گریه میکرد کاری کنیم طلاق نگیرن ببین اینو بگم اگه کوچیکترین ضعفی خواهرم رو بچه هاش نشون میداد امروز افسار زندگیش رو دستش نبود و اینکه خواهرمم خسته شده بودا جوری که جونش به لبش رسیده بود و با حق طلاق دوباره برگشت
میدونی مادرم با ۵۵ سال سن چند بار به من میگه اشتباه کردم باید جدا میشدم
