سلام به همه
تو این چند روز کار خاصی انجام ندادم که گزارش بدم فقط همین کارهای روزمره و بردن و آوردن بچه ها به مهد و مدرسه
امروز بعداز صبحانه و بردن بچه ها به مهد و مدرسه
دستشویی رو شستم و دو تا گاز هارو تمیز کردم و سنگ روی کابینت ها سفید هست زود به زود لک میشه داخل مطبخ و اشپزخونه رو دامستوس زدم و سینک هارو دامستوس زدم
جاروبرقی مونده انشاالله فردا که مهمون دارم قبلش می‌کشم چون الان بچه ها دوباره میریزن فایده نداره
ناهارم میرم خونه مامانم تا غروب احتمالا این وسطا برم عکس بچه ها رو از اتلیه انتخاب کنم
روز خوبی داشته باشین🌷🌷
سلام. نماز و روزه هاتون قبول عزیزانم.
امروز پرستار بچه ها اومد کمکم.
اشپزخونه ترکیده بود، بنده خدا تا جایی که تونسته بود مرتبش کرد و کلی هم ظرف شست، منم نشستم پای سیستم و سایتم رو به جاهای خوبی رسوندم.
برای افطار سوپ درست کردم، بیشتر گذاشتم که فردا شب رو هن جواب بده.
یکم لباس تا زدم.
بعد افطار دوش گرفتم و لباس دستی شستم.
باید نماز بخونم و کم کم اماده بشیم بریم جلسه قران
خونه خیلی کار داره فردا باید مرتبش کنم،
دلم یه مانتو عروسکی مشکی خامه دوزی میخواد، ببینم کی قسمت میشه پارچه بخرم و بدوزم.
دلم میخواد خواهرام رو افطاری دعوت کنم، باید کم کم دست به کار شم.
برای سحری یکم قیمه داریم، باید بررسی کنم ببینم کافیه.
برگشتنی باید سیب زمینی و پیاز بخریم.
فردا عصر رو انشالله میخوام به پاکسازی ذهنم بپردازم، خیلی شلوغ شده
سلاااااام
گزارش این چند روزی که نبودم ....
دوشنبه :
روتین همیشگی _یه سر رفتم کتابخونه واسه تمدید کارت عضویت _رسیدگی به ناخن ها_ روغن تراپی مو
سه شنبه :
شستن حموم و بالکن و کتونیای همسر_جاروبرقی کل خونه
چهارشنبه :
برق انداختن سینگ و اجاق گاز و سرامیک اشپزخونه_۱۱بخش باقی مونده ی ماشالله خان در بارگاه هارون رشید رو گوش دادم +خلاصه نویسی
پنج شنبه :
شستن لباسا و حوله و روبالشتی _به خاطر خرابی شیر ظرف شویی یه عالمه ظرف جمع شده بود که شستن و جمع وجور کردنشون کلی طول کشید_اب دادن به گل ها _ فیلم حسابدار و دیدم برخلاف نقدهایی که ازش خوندم دوست داشتنی بود
ورزش و نوشیدن آب هم که جز روتین شده
روز و روزگارتون خوش
منم این چند روز مشغول درس و تست و کلاسم . این وسطا یه مهمونی افطاری هم داشتم که خداروشکر خوب برگزار شد. الان دغدغه اصلیم کنکورمه
سلام، حتما عزیزم😊.
من هر چیزی که تو ذهنمه میریزم رو کاغذ، خریدهایی که باید انجام بشه، کارهای عقب افتاده، برنامه هایی که تو محل کارم باید پیگیری بشه، مواردی که باید در رابطه با خانواده و فامیل پیگیری کنم. اهدافی که هنوز باید برای رسیدن بهشون تلاش کنم، هر چیزی که از ذهنت رد میشه، همه رو بنویس.
قبل اینکه این کار رو بکنی تصورت اینه یه عاااالمه کار و موضوع روی زمین مونده داری، ولی وقتی مینویسی میبینی تعدادشون محدوده، ذهنت یه مقدار اروم میشه.
مرحله بعد دسته بندی هست، هر چیزی که نوشتی رو تو دسته ی خودش قرار بده و یه تصمیم براش بگیر، برای انجامش یه بازه معقول بهش بده، به هر حال ذهنت رو روشن کن که درسته الان انجام نمیشه ولی براش زمان مشخص کردی که اون موقع انجام بشه، مثلا مهمونی ماه رمضون، بررسی میکنی 7شب اخر زمان مناسبیه، دقیق نمیتونی شبش رو تصمیم بگیری، ولی وقتی تکلیفش رو مشخص میکنی دیگه ذهنت هر لحظه وسط کاران نمیاد ارت بپرس کی میخوای مهمونی بدی.
در کل هر چی ذهنتو مشغول میکنه بیار روی کاغذو براش تعیین تکلیف کن، میبینی ذهنت به شدت اروم میشه.
و یه مزیت دیگه غیر از اروم شدنش، اینه که این افکار شلوغ ذهنت رو. ترک میکنن و علاوه بر اینکه تمرکزت روی کارات بیشتر میشه، افکار جدیدتر و کاربردی تر و عمیف تر به ذهنت میان
امروز روز پرکاری بود.
از صبح که بیدار شدم به پسر کوچولوها صبجانه دادم، بعدش سپردمشون به باباشون، رفتم سراغ اتاق خودمون، در حد خونه تکونی تمیز و مرتبش کردم، یکم لباس دستی جمع اوری شد که رفتن تو حموم، دو دور ماشین لباسشویی روشن شد و پهن شد،
یه پارچه ملافه دارم، باید برای تشک تخت کاور بدوزم.
بعدش نوبت اتاق هلی شد، از قبل عید اونجا پاکسازی نشده بود، حسابی کرتب و خلوت شد، خونه بازیشون هم منتقل شد به حال یه چند روز تو حال باشه بازی کنن بعد دوباره برگرده اتاق، اتاق پسرا خیلی طول کشید چون یه عالمه اسباب بازی بود، تمام ماشینهاشون رو ریختم تو یه سبد بزرگ که یه مدت دم دست باشه و با اونا فقط بازی کنن، بقیه اسباب بازیا نیان از اتاق بیرون.
اکو درخواست دادیم تا عصر میاد برای بردن بازیافت، راه پله و جاکفشی رو. مرتب کردم.
نهایتا نوبت حال شد، داخل کمد دیواری رو حسابی مرتب کردم، پنکه رو اوردیم بیرون، هوا یطوریه که نمیشه هنوز کولر روشن کرد زیادی سرد میشه، از اونطرف گرمم هست، فقط پنکه پاسخگو هست الان.
حالرو گردگیری کردم و جارو زدم.
غول اخر اشپزخونه بود، داخل کشوها رو مرتب کردم، داحل کابینتها هم چک شد بی نظمی های احتمالی برطرف شد، داخل یخچال مرتب شد. صیفی جات این ماه رمضون خیلی استفاده نمیشن باید یه فکری به حالشون بشه.
نهار اماده شد علی خورد ولی مهدی تو اتاق با باباش خوابیده بود، نهار نخورد، سفره جم شد.
گاز تمیز کردم چدنهاش رفت پیش ظرفهای کثیف.
علی رو خوابوندم و خواستم خودمم بخوابم که مهدی جون لطف کردن بیدار شدن و از دست باباشون فرار کردن اومدن تو حال، و برنامه خواب من اینگونه کنسل شد.
حین کار کردن خریدهایی که لازمه رو. یادداشت میکردم، همچنین خورده کارهایی که باقی میموند رو هم یادداشت میکردم.
حمام رو دیشب شسته بودم.
فقط موند ادامه اشپزخونه و سرویس بهداشتی،
برای شام سوپ داریم میخوام سالاد الویه هم درست کنم.
برای سحری جوجه تابه ای میذارم.
قرار بود امشب بریم برای پسر کوچولوها با عیدی هاشون اسباب بازی بخربم، ببینم برنامه چطور پیش میره موفق میشیم یا نه.
برم اگه مهدی اقا اجازه بده یکم ظرف بشورم و به اشپزخونه برسم. امروز باید پرونده تمیز کاری بسته بشه، فردا احتمالا برم سرکار، یکشنبه اگه بشه صبح برم یکم خرید.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
18 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز