میدونین نظر شما محترم...اما من مثل شما فکر نمیکنم...به نظر من مادر شما هر کدوم از اون لباسها رو با عشق تنتون میکرده و هر بار که سایز لباس کوچیک میشده چقدر قربون صدقه تون میرفته و لباسو کنار میزاشته و حتی دلش نمی اومده اون لباسو به کسی ببخشه چه برسه دور بندازه و شاید مثل من هر از چند گاهی میرفته با عشق نگاشون میکرده و مرور خاطره میکرده...ولی وقتی وسایل بچگی تونو به شما داده دیگه از خودش جداش کرده و رهاش کرده ...شما هم مختار بودی اگه قابل استفادس ببخشی یا دور بریزی ...باری رو دوش شما قرار نداده...و شما عذابی نداشته باش چون ایشون برحسب وظیفه این کارو نکرده که به شما امانتی رو برسونه...وبه خاطر شما این بارو نگه نداشته...برای دل خودش بوده
بحث منم همینه منم روزی اون لباسو کنار میزارم چون چاره ای ندارم شایدم مثل مادر شما روزی به خود بچه ها بدم...اما بحث روانیش و این وابستگیش منو اذیت میکنه دلم میخواد بتونم انقدر اراده داشته باشم تا همین الان ازش دل بکنم