من یادگاری های خیلی کمی دارم تو خونه م.
البته قبلنا وابستگی م بیشتر بود. یکی از دوستای دبیرستانم که خیلییی با هم صمیمی بودیم از چهره م یه نقاشی خیلی حرفه ای کشیده بود. مدتها اون رو قاب کرده رو دیوار اتاقم داشتم. حتی بعد ازدواج. بعد یه مدت قابش رو جدا کردم و فقط نقاشی رو زدم تو دیوار کمدم. چون دوستم سالهاست مهاجرت کرده اینجوری دلتنگیمو کم میکردم. هر بار در کمد باز میشد و امضاشو میدیدم حالم خوب میشد. دیگه امسال نقاشی رو هم گذاشتم خروجی و الان عکسش رو تو گوشیم دارم. هر از گاهی نگاه میکنم عکس نقاشی رو. برای من بیشتر از ده سال طول کشید تا دل بکنم از اون نقاشی.
خیلی پروسه ی طولانی هست و البته دلبخواهی.
شاید برای دیگران خارج کردن یادگاریها یه جور خیانت باشه. برای من نه. برای من آزاد کردن خودم از بند اشیاس. دوستم همیشه تو دل من هست. هر جای دنیا که باشه.یه کاغذ نمیتونه حس من رو کمتر یا بیشتر کنه. این مدل فکری الان منه.