چقدر عجب!!!
بالاخره اینجا راه افتاد
دختر آفتاب انقدر با این کابینتای مرتب دلبری نکن😄
معلومه خیلی باسلیقه ای عزیزم😍
منم به کابینت ها یه سری زدم و تقریبا هیچی خروجی نداشتم.با اینکه میدونم تک و توکی چیزای اضافه هست .ولی فعلا جدا نکردم.
یه مشکل همیشگی هم دارم .پسرم .که الهی قربونش برم باید همیشه تو پستام یه اسمی ازش ببرم .دلم نمیاد جاش خالی باشه😂
اما واقعا من همه مواد خوراکی و چیزایی که شکستنی هستن چپوندم تو کابینتای بالایی😩
تقریبا هیچ مانوری برای سلیقه به خرج دادن برام نذاشته.زیر اوپن یه کابینت کشابی دومتری دارم که قبلا جای مواد غذایی بود.الان یک سال و نیمه فضای به این خوبی را خالی کردم.واقعا از اینکه هیچی سرجاش نیست خسته شدم
یه ست قابلمه چدن دارم که روی استند بودن .اینارو هم برمیداشت دور آشپزخونه رانندگی میکرد یا تلقی میزد زمین یه صدای ناهنجاری میداد که پرده گوش را جابجا میکرد.اون هفته اونارو هم گذاشتم بالای کانتر
از طرفی هم میگم آخه چقدر دیگه وسیله را اتاق بالا بزارم😣نه اینکه جا نباشه.اما یهو میزنه همون وسیله نیازم میشه باید هر ساعت ۱۵ تا پله را بالا پایین کنم...هووووووف
اما باید یه فکر و چاره اساسی کنم .ببخشید فقط غر زدم
الان تو قسمت لباسای خودم تقریبا انباشتگی ندارم .گاهی حتی کم میارم.این هفته میخام دوتا شلوار خونگی بخرم
تو وسیله های خیاطیم یه سری چیزای اضافی داشتم که بردم مغازه بابام.و یه سری روبان های کوچیک که ریختم دور.
الان دارم جوراب گلدوزی درست میکنم که خداروشکر مشتری هم داشتم.برای همین اون اضافات را رد کردم که دیگه تمرکزم را روی همون گلدوزی بزارم
پارچه های سرویس آشپزخونه را هم شروع کردم بدوزم تا دور و برم خلوت بشه...هر چند تلاشم مستمر نیست اما از هیچی بهتره...