2777
2789
عنوان

مینیمالیست شدن یعنی چی؟

| مشاهده متن کامل بحث + 1740509 بازدید | 44731 پست
منم مثل شما وسایل هنری زیاد دارم،مثل نمدای رنگی یا وسایل عروسک سازیراستش من این وسایل رو مرتب کردم و ...

دقیقاً منم همیشه دیدم به میوه آرایی همین بود!که چرا اینهمه وقت میذارن و کلی میوه هدر میدن

میتونید لایک کنید اگه دوست دارید 🌿

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ممنون نظراتتون رو گفتید دوستان گل یک ماه به خودم وقت میدم فکر کنم که ردشون کنم یا نگهدارمفعلا ۹۰درصد ...

پرینوش جان منم وسایل ازین قبیل داشتم. به نظر من یهو نذارشون خروجی. منم کار هنری انجام می‌دادم قبلا و برا فروش بودن ولی بعد ازدواج کلا دیگه گذاشتم کنار. وسایلاشو با خودم آورده بودم ولی اصلا دست و دلم به کار نمی رفت و مونده بودن یه گوشه فقط خاک میخوردن. من به مرور ازشون کم کردم. مثلا اوایل تاپیک یادمه عکس داده بودم یه میز بزرگ داشتم با سه تا کشو پر از وسایل که چقدرم منظم نگه داشتنشون سخت بود. اولین کار اون میز رو گذاشتم خروجی. وسایلو همه رو جمع کردم و گذاشتم داخل چندتا کارتن. بعد دیدم من که استفاده ندارم هی هردفه پاکسازی کردم و رسوندمشون به یه کارتن که چیزای ضروری داخلش بود که اگه یه وقتی دوباره خواستم اینکارو انجام بدم لنگ نمونم.

یه سال این کارتن رو نگه داشتم بعد دیدم نه بابا انگار دیگه علاقه چندانی نیست و فرصتش هم نیس اینکارو ادامه بدم. چندروز پیش همزمان با اسباب کشی باز نصف وسایل کارتن رفت خروجی. درنهایت چیزایی که باقی موند فقط یه سری ابزار هستن که کاربردین و گذاشتم تو جعبه ابزارمون و خلاص. 


 راستش الان که گذاشتمشون خروجی خیلی راحت شدم. قبلا که تو کارتن بودن همیشه انگار ته ذهنم این بود که یه کار نیمه تموم دارم و مدام فکرم مشغولشون بود!

میگن همیشه سخت ترین مرحله پذیرشه. دقیقا منم وقتی پذیرفتم که دیگه این کار به درد من نمیخوره یا مثل قدیم بهش علاقه ندارم انگار رد کردنشون برام راحت تر شد 


البته یه سری دستبند و گردنبند آماده هم هستن که تصمیم گرفتم با قیمت مثلا هزارتومن یعنی مجانی😁 بذارم رو سایتم برای تبلیغ، برای کسایی که لباس خرید میزنن یه دونه هم ازونا انتخاب کنن برا خودشون  

بچه‌ها اگه موافق باشید داستان مینی‌مالیست شدنتون رو مختصر تعریف کنید.چی شد که مینیمالیست شدید؟

برا من شروعش از یه نقطه خاص نبوده. یه پروسه بوده. اولش شاید حدود ۱۵ سال پیش با شنیدن اسم فنگ‌شویی با پاکسازی آشنا شدم و چندوقت یه بار رفع انباشتگی میکردم ولی آگاهانه نبود و گاهی جوگیرانه چیزایی رو اشتباهی میذاشتم خروجی که بعدا نیازم میشد!

حدود ۶ سال پیش یه کتاب راجع به رواقیون و فلسفه رواقی خوندم که تاحدودی یه بخش هایی از زندگیشون شبیه مینمیالیست ها بود. جسته و گریخته مطالب مینمیالیسم رو دنبال میکردم و میخوندم. به زندگی تو کمپر هم علاقه داشتم که لازمه ش مسلما مینیمال بودن و زندگی با حداقل وسایله  


سال ۹۹ موقع خریدن جهیزیه تو اینستا سرچ کردم : #‍چیدمان-کابینت! و با پیج لیلی دیلی آشنا شدم و بعد از اون مرتب دنبالش کردم و سعی کردم جهیزیه هم مینیمال بخرم ولی بازم اشتباهاتی داشتم. 

 پیج لیلی در حد همون رفع انباشتگی و کنترل ورودی و خروجی منزل بود. بعدش هم با این تاپیک آشنا شدم. آشنا شدن با این تاپیک باعث شد خیلی جدی تر و از همه ابعاد به مینیمالیسم نگاه کنم. مثلا کنترل ورودی و خروجی ذهن، یا روابط با دیگران و...

در نهایت خوشحالم که با این تاپیک اشنا شدم و دوستای خوب و همفکری پیدا کردم 

منم توی چندتا هنر دست بردم و از هر کدوم وسیله دارم.وسایل چرم دوریم که یه چمدون بزرگ پر بود رو مینیما ...

ماشالله چقدرم هنرمندید😍

 خدایا شکرت   به خودم آمدم انگار تویی در من بود این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود💚
بچه‌ها اگه موافق باشید داستان مینی‌مالیست شدنتون رو مختصر تعریف کنید.چی شد که مینیمالیست شدید؟

سلام

من یک ماکسیمالیست عاشق خرید بودم😄

۱۱ سال قبل صاحب یک پسر بچه فوق العاده شیطون شدم که از شش ماهگیش از دیوار راست بالا میرفت🥴

خونه ام کوچک  بود و وسایلم (که همون جهازم باشه) بسیااااار زیاد و برای بچه غیر ایمن...

 مدامم چشمم بهش بود که به وسایل نخوره و اسیب نبینه،

یک سال و نیمش بود که واقعا خسته شدم از اون شرایط و در اولین قدم بوفه و میز تی وی رو حذف کردیم،و تی وی رو زدیم به دیوار

این استارت مینیمال شدن منزل ما بود.💚

بعد دیدم عه چقد فضای خونه بازتر شده، و امنیت خونه بهتر...


شروع کردم میز تلفن،و گلدون پایه دار گل مصنوعی، تمام دکوری ها و... رو حذف کردم

هدفم فقط این بود که فضای خونه برا پسرم امن بشه و من نخوام مدام دنبالش باشم... و انصافا موفق بودم ،

پسرم ۳سالش بود که با دوست بسیاااار عزیزی آشنا شدم❤️ 

خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و تاثیرات مثبتی تو زندگی من گذاشت،

برای اولین بار دوستم منو با اصطلاح های «فلای لیدی، پاکسازی،عارفه قدسی زاده(اون زمان کسی به اسم لیلی دیلی وجود نداشت و الگوی ما عارفه بود😂)، مینیمال و... » آشنا کرد و توضیحاتی داد و خودمم بیشتر سرچ کردم و دیدم عههههههه این دقیقا همون سبکیه که من دنبالشم و با فضای خونه من سازگاره فقط اسمشو نمیدونستم.

و پاکسازی های اساسی ترم (لباس ها و وسایل داخل کابینت ها و...) از اینجا شروع شد.

چهار سال قبل هم تو اینستا با خانم حمداوی آشنا شدم،البته ایشون اصلا راجب مینیمالیست حرفی نمیزنن، و بیشتر اکو بلاگر هستن،

و فعالیت هاشون بیشتر تو زمینه محیط زیست و مد پایدار هست،

تا قبل از اشنایی با ایشون فقط تفکیک زباله خشک رو انجام میدادم،ولی الان هدف دار تر جلو میرم

بنظرم ترکیب سبک زندگی مینیمال+ مد پایدار+ علاقه به محیط زیست= یک ترکیب هدف دار و ایده آل هست

برای هر کاری هدف مشخصی داری، وقتی کمتر خرید میکنی و غز لباسهایی که داری ن

انقدر تبلیغات سایت زیاده وسط تایپ دستم خورد و نصفه ارسال شد🤦


وقتی کمتر خرید میکنی و از وسایلی که داری بیشتر استفاده میکنی:

۱ طبق اصول مینیمال جلوی ورودی جدید رو گرفتی و مانع انباشتگی شدی

۲ طبق اصول مد پایدار، برای تولید پارچه منابع تجدید ناپذیر زیادی استفاده میشه و با خرید نکردن به این منابع کمک میشه


۳ طبق اصول محیط زیستی، با خرید نکردن از تولید زباله بیشتر جلوگیری میکنیم  و پارچه تو ایران جزو زباله هایی هست که بازیافت نمیشه و با تبدیل شدن پارچه ها به زباله محیط زیست رو نابود میکنیم

و....



و البته من حدودا ۷_۸ ماهیه که با این تاپیک اشنا شدم و باید بگم اینجا فوق العاده اس،همین که با خوندن پیامهای دوستان برام یاداوری میشه که مرتب پاکسازی کنم،یا حتی وسایلی که دلم نمیاد رد کنم،راحتتر ازشون میگذرم،یا مراقب ورودیام هستم و برام تکرار میشه

عزیزم یعنی نیت روزه کنیم ولی در طول روز آب و نوشیدنی بخوریم

متاسفانه از بحث دینی و شرعیش اطلاعی ندارم عزیزم. این روش رو برای کسایی گفتم که روزه میگیرن برای پاکسازی بدن و دچار سردرد و ... میشن 

بچه ها راجب عارفه قدسی زاده، چند سال قبل یه وبلاگ داشت به اسم لذت کمتر داشتن

الان اطلاعی ندارم ازش که پیج داره یا فعالیت نمیکنه...

ولی وبلاگ قدیمیش شاید باشه

اگه کسی هنوز دنبالش میکنه بگه لطفا 

سلام خانما چند روز نبودم دلم براتون تنگ شده بود،گاهی سری به تاپیک میزدم ولی نمیتونستم تو تاپیک مشارکت کنم حال روحیم خیلی داغون بود البته الان کمی همسرم باهام صحبت کرد بهتر شدم ولی به شدت آسیب دیده روحی هستم،گفتم امروز بیام اینجا یکم بنویسم شاید آروم بشم،ما آبان ماه از تهران برای همیشه میریم مازندران،بعضیردوستان شاید در جریان باشن،حالا چهارشنبه هفته گذشته برای یه سری کارهای مربوط به خونه رفته بودیم شمال،پنج شنبه موقع برگشت تو جاده یه نیسان بی دلیل پیچید جلو ماشین ما و از قصد ترمز کرد و سمت راست ماشین رو داغون کرد بعد همسرم پیاده شد و به ایشون گفت چه کار خطرناکی کردی چون پشت سر ما هم یه تریلی‌بود که برای اینکه به ما نزنه ماشینش چرخید و کل جاده رو قیچی کرد حالا فکر کنید سر یه پیچ تند و شیب افتضاح،همه مردم پشت هم ترمز کردن و پیاده شدن ریختن سر این راننده نیسان بعد اون راننده حال عادی نداشت و یقه همسرم رو گرفته بود فحش های نا جور میداد که تو میخوای فرار کنی،همسر من خیلی آدم خونسرد و مودبیه،گفت آقا تو کاملا راه منو بستی من چطوری فرار میتونم بکنم اخه،و بعد دخترم رفت پیش نیسانیه گفت آقا به پدرم چیکار داری دست بهش نزن که اون آقا از ماشینش یه چماق برداشت و دنبال دخترم کرد،مردم ریختن سرش و راننده رو کتک زدن من چون اونجارو بلد نبودم به ۱۱۰ که زنگ زدم نتونستم نشونی بدم اونا هم نیومدن،بعد هوا هم تاریک شده بود این راننده حال عادی نداشت مردم کم کم ترسیدن و رفتن این آقا که دید دورش خلوت شده و همسرم میخواد زنگ بزنه دوباره که افسر بیاد دوباره با چماق تو جاده دنبال دخترم و من می‌کرد که همسرم نتونه زنگ بزنه،با چماق شیشه جلو ماشین مارو خرد کرد بعد یدفعه به طرز عجیبی آروم شد و رفت یه گوشه تو خاکی نشست و به همسرم گفت من نمیدونستم تو مازندرانی هستی من دیدم پلاکت تهرانه میخواستم اذیتت کنم،و چند بار از من و دخترم عذرخواهی کرد شماره تلفنشو به شوهرم داد و گفت برو فردا زنگ بزن من خسارتتو میدم،هوا تاریک شده بود و این آدم خیلی غیر عادی بود همسرم گفت حالا که مردم رفتن ما منتظر افسر نمونیم شاید یه بلایی سرمون آورد دخترم از پلاکش عکس گرفت و ما سریع اومدیم به سمت تهران اصلا انقدر ترسیده بودیم که نکنه دنبال ما بیاد و بلایی سر ما بیاره،که تا دماوند رفتیم واونجا با پلیس تماس گرفتیم اومد صورت جلسه کرد و گفت خوب شد نموندین وگرنه ممکن بود خطر جانی برای شما پیش میومد وماهم اومدیم تهران ازش شکایت کردیم همسرم بهش زنگ زد برای خسارت گفت نمیدم،حالا چون چند روزه که تعطیل بوده هنوز خبری نشده،بعدم منو دخترم دچار اضطراب شدید شدیم همش شبا کابوس میبینیم،نمیدونم قانون میتونه پشت ما رو بگیره یا نه من به خاطر ضرر مالی ناراحت نیستم فقط میخوام این آدم مجازات بشه صرفا به خاطر پلاک تهران میخواست مارو بکشه،ببخشید نباید اینجا میگفتم ولی انگار احتیاج به هم صحبتی داشتم

آرزوهایت راجایی یادداشت کن خدایادش نمیرودولی توممکن است فراموش کنی چیزهایی که امروزداری روزی جزو آرزوهایت بود

حالا یه پست هم در راستای تاپیک بزارم من رفتم ایوان برای خونه جدید مبلمان و یه سری چیزا خریدم که اونجا یه جاروبرقی سطلی به ما هدیه دادن،من به خواهرم گفتم اگر کسی میخواد برای من بفروشش، که خواهرم گفت حسینیه محل جارو لازم داره منم با یک ملیون تخفیف جارو رو فروختم،یه پتو گلبافت هم در حد نو داشتم که یکی خیلی نیاز داشت قراره ماه دیگه به دستش برسونم،این دوتا تیکه وسیله جای زیادی تو کمد اشغال کرده بود که خوب رفتن خروجی 

آرزوهایت راجایی یادداشت کن خدایادش نمیرودولی توممکن است فراموش کنی چیزهایی که امروزداری روزی جزو آرزوهایت بود
پرینوش جان منم وسایل ازین قبیل داشتم. به نظر من یهو نذارشون خروجی. منم کار هنری انجام می‌دادم قبلا و ...

مممنون عزیزم از تجربه عالیت 

حس سبکیت به منم منتقل‌ شد 

منم هر تصمیمی گرفتم درنهایت اعلام می‌کنم 

مو فرفری  ، زاده شیراز ... عاشق ۲ دخترام          

در مورد آشنایی با سبک مینیمال هم من از اول خلوت بودن رو دوست داشتم و همیشه خروجی داشتم تا اینکه یه برنامه مستند در مورد زندگی مینیمالها تو شبکه افق دیدم،البته این مستند نظرش این بود که در ظاهر مینیمال ها ساده و خلوت هستن ولی این سبک زندگی به شدت گرون و فانتزی هست و شرکت هایی مثل ایکیا از این روش زندگی سو استفاده کردن و تبلیغ میکنن برای اینکه محصولاتشون فروش بره،ولی من خیلی از این برنامه خوشم اومد،وقتی صحنه های خروجی افراد رو نشون میدادروحم جلا پیدا میکرد،بعد تو نت گشتم بیشتر بدونم و با اینجا آشنا شدم و به طور جدی پیگیر و طرفدار این سبک شدم

آرزوهایت راجایی یادداشت کن خدایادش نمیرودولی توممکن است فراموش کنی چیزهایی که امروزداری روزی جزو آرزوهایت بود
سلام خانما چند روز نبودم دلم براتون تنگ شده بود،گاهی سری به تاپیک میزدم ولی نمیتونستم تو تاپیک مشارک ...

چه اتفاق وحشتناکی عزیزم 

کاملا مشخص بود حالت عادی نداشته

الهی شکر که اتفاقات بدتری نیفتاده 

دنبال شکایت باشید ان شالله که نتیجه بگیرید 

مو فرفری  ، زاده شیراز ... عاشق ۲ دخترام          
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز