بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

سلام عزيزم

اى جانم 

بخدا منم تو هردعايى ك ميخونم تو و بقيه تو نظرم هستين

و واقعا اول براى شماها دعا ميكنم بعد خودم

منم همش رو مبل دراز كش هستم و ميرم تو اشپزخونه ى كار كوچيك انجام ميدم باز ميام دراز ميكشم

زياد سعى ميكنم نشينم يا راه ميرم يا دراز ميكشم

شيافم ك هر ١٢ساعتى دونه دارم

امپولم ك روزى يكى

منم روزى ى فنجون نشاسته داخل اب ميخورم و شيرسويا روزى ى ليوان

راستى واسه يبوست حتما انجير خيس بده روزى دو سه تا صبح ناشتا بخور

من خوردم خيلى اثرداشت برام

چرا جنين هاتون رو بلاست نميكنن ى بار با بلاست انتقال بدن؟ چون شانس بارورى بلاست بيشتره خب

نه من کلا خودم تخمکم‌کم‌بود ، اونا آمپول رو‌اشتباه نوشته بودن‌ولی من‌ فهمیدم‌ زدم ، کلا اشتباهشون‌زیاد بود ولی کاری نمیشه کرد که ناچارا هر کاری بگن انجام‌میدیم‌دیگه

توجه توجه

دوستان کسانی که تیرویید دارن نشاسته نباید بخورن شیر سویا هم برایه پرولاکتین خوب نیست

عزيزم تولدتون مبارك🎂🎂🎂💚💚🌹🌷🌷😘😘

ان شاالله ك سال ديگه بچه تون تو بغلتون شمعتون رو فوت ميكنين

الهى آمين🤲🏻🤲🏻🤲🏻

من شكر خدا اوكى ام🥰☺️❤️

تو همه اینطور نیست عزيزم من با وجود آمپول و شیاف سر وقت پریود میشدم و از میدادم منفی بود 

وااااای نیلو جان من ی مدت خییییلی حالم بد بود خییییلیا. بارداری دومم چند ماه بعد بارداری جاریم بود ایشون تقریبا ۴ ماه اینا زودتر از من بود بارداریش. بعد ک معلوم شد مال من خارج رحمیه و از دستش دادم. بازم مشکلی نداشتم و حالم خوب بود. ولی بعد ی سال و خورده ای ک دختر گل جاریم دنیا اومد و زبون باز کرد هر از گاهی یادم میفتاد ک الان اگه مونده بود چ جوری بود و... اینا همه ب کنار. چیزی ک حالمو شدیدا بد می کرد این بود ک دختر جاریم به همه به همه ها ینی به اقایون هم ماما می گفت🤣 واااای نمیدونی وقتی با اون زبون شیرینش بهم میگف ماما انگار یکی چنگ میزد تو دلم😭😭😭🥺🥺🥺خیییییلی حالم بد میشد. سعی کردم ب جاریم بگم ک اگه میشه بهش بگو ب من مامان نگه ولی گفتم بده حالا فک می کنن حسودی دارم می کنم یا ناراحتم و... اونجا میخندیدم ولی تو خونه تو خلوتم همش کارم گریه بود . تا اینکه هم من دیگه عادت کردم هم اروم اروم اون زبونش افتاد و  یاد گرفت فقط ب مامانش بگه مامان.

یادش بخیر حتی ب پدر شوهرم مرحومم میگف مامان🤣🤣🤣

اون بنده خدام میخندید میگف پدر سوخته اخه کجای من شبیه مامانته🤣

نه من کلا خودم تخمکم‌کم‌بود ، اونا آمپول رو‌اشتباه نوشته بودن‌ولی من‌ فهمیدم‌ زدم ، کلا اشتباهشون‌زیاد بود ولی کاری نمیشه کرد که ناچارا هر کاری بگن انجام‌میدیم‌دیگه

بچه ها کاش میشد با درسی کلاسی چیزی ادم خودشو سرگرم کنه. میدونم  هر کاری کنیم باز خلا بچه حس میشه انگار ی تکه ی قسمتی از قلب ادم خالیه ک با هیچی پر نمیشه ولی حداقل ی ذره سر ادم گرم میشه. من الان دارم مجازی درس میخونم و واقعااا خداروشکر می کنم چون خییییلی سرم رو گرم می کنه هر چند خیلی وقتا غر میزنم ک استادا خیلی تکلیف و تحقیق و... میدن و... ولی حداقلش ی مقدار از روز فکرم صرف چیزای دیگه میشه. چون خودم اثرش رو دیدم گفتم بگم وگرنه قصدم جسارت نیس بخدا. 

زنگ زدم گفتن مثبته برم بگیرم عددش و ببینم 

خدارو شکر به سلامتی نه ماهو سپری کنی یادته گفتم به دلم افتاده بارداری حالا به دلم افتاده دوتان😁😁😁😁😁😁

 معمولا تو جمع بچه هاجذبم میشن نمیدونم چرا. شاید چون بیشتر از بقیه بهشون توجه نشون میدم و با احترام باهاشون برخورد می کنم نمیدونم. سر همین مساله  ی بار جاریم برگشت گف ان شاالله خدا ب زودی ب خودتم بچه بده چشمت دنبال بچه خودت باشه. جمله اش دعایی بود و اصلا لحن بدی نداشت ولی خیییییییلی دلم شکست 🥺 ولی هم چون جاریم رو میشناختم ک اهل طعنه زدن و نیس و هم ک دیدم لحن بدی نداشت و  خیلی خودمو درگیرش نکردم. بعضی وقتا واقعا اطرافیان متوجه کلامشون و تلخی ای ک توش هس نمیشن. 

ای خداااا. تو جهاد اینجوری شد؟

نه توی بین المللی ،من مطب دانایی میرفتم آخه همه کارام بین المللی بود