2777
2789
عنوان

بچه ها دخترای شیطون اطرافتون اخرش چی شدن

| مشاهده متن کامل بحث + 1080 بازدید | 82 پست
یکیشون ک خیلی معروف بود توی شهر از لحاظ خرابی الان فکر نکنید خوشگل و اینا بودا به هیچ عنوان اومد زن ...

میدونه شوهرش از کاراش ؟  اخه چطور میگن پسرا برامون گذشته مهمه گذشته مهمه 

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

اونارو نمیدونمولی کسایی که به دیگران برچسب میزنن رو میدونماونقدری حواسشون به زندگی دیگرانه که زندگی ...

ابجی من خودم اینطوری بودم اخه البته بچه نوجوون بودم 15 ساله نمیدونستم به کی اعتماد کنم خیلی بچگی کردم و حماقت اسمم یه مدت افتاد سر زبونا البته خانوادم منو بخشیدن اما خیلی غصه خوردن الان اصلا حرفش رو نمیزنیم مامانم هم میگه ازدواج کردی به روت نمیاری یه بچگی کردی و تموم نگران نبا ش و همش دلداریم میده اما من خیلی پشیمونم خیلی 

با یه پسر معتاد ازدواج کرد صاحب پسر بچه ای شد شوهرش مرد رفت با پدرش زندگی میکنه با پسرش طبقه بالای پدرش اینا وخودشم منشی شده  زخم معده داشت 

یکیش هم تا حالا ۴بار ازدواج ناموفق  اولی زن پسر همسایمون شد صاحب یه دختر شدکه رفتن قاچاق مواد افتادن زندان 

ازاد شد این کلی شوهره حبس ابد  ایت دختر اومد بایه مرد همسن پدرش ازدواج کرد هوو شده بود دیگه تو یه خونه زندگی میکرد دختر بجش مریص شد نبردش دکتر طفلک مرد بعد رفت با یه مرد دیگه ازدواج کرد دقیقا مشابه دومی وازاون صاحب یه دختر دیگه شد که کپی همون دختر اولشه اسم اونم روش گزاشته ولی این شوهرش هم زن اولش اینو ان اخت بیرون الان بامادرش  زندگی میکنه فکر کنم چندبار تو محله مامانم اینا دیدمش ولی چون اخرین بار تو بچگی باهاش دعوا کرده بودم وقهر بودم واشتی نکردیم اونروزم نتونستم بهش سلام بدم اخه همبازی بودیم قدیما 

دقیقا ازاون اخرین بارهایی که جاش تو تاپیک پربازدید  ازاخرین بارهایی بگید که نمیدونستید ....

میدونه شوهرش از کاراش ؟ اخه چطور میگن پسرا برامون گذشته مهمه گذشته مهمه

آره مگه میشه ندونه کل شهر میدونستن حتی یادمه سر مراسم نامزدیشون داشتیم می‌رفتیم خونه عروس 

ما و دوست صمیمیم فامیلیم و دوست خانوادگی بعد خیلی زیاد بودیم بعد یادمه راننده آژانس همشهریمون به مادر دوستم گفت که چرا اجازه دادید پسر برادرشوهرتون با این دختر ازدواج کنه مادر دوستممم گفت زندگی اونا به خودشون مربوطه اگه ما دخالت بکنیم پس فردا میگن دختره فرشته بود شما نزاشتیدد

الان دختره حامله است 

نازنین‌دلبری،ناز بکن‌تا ایتری👁️✨‹عروس‌زاگرس💍›
ابجی من خودم اینطوری بودم اخه البته بچه نوجوون بودم 15 ساله نمیدونستم به کی اعتماد کنم خیلی بچگی کرد ...

عزیزم 

به حرف مادرت گوش بده فراموشش کن لازم نیست به کسی توصیح بدی اصلا 

با یه پسر معتاد ازدواج کرد صاحب پسر بچه ای شد شوهرش مرد رفت با پدرش زندگی میکنه با پسرش طبقه بالای پ ...

چه سخت طفلکی دلم براش سوخت من یه مدت به کسایی که نباید اعتماد کردم اسمم افتاد سر زبونا ولی خیلی پشیمونم و توبه کردم خیلی پشیمونم خیلی البته مامانم میگه اصلا به زوت نیار تموم شده رفته کسیم چیزی گفت میگیم اینا با ما دشمنن همش لداریم میده ولی من خیلی نگرانم 

ابجی من خودم اینطوری بودم اخه البته بچه نوجوون بودم 15 ساله نمیدونستم به کی اعتماد کنم خیلی بچگی کرد ...

دوران نوجوانی، در اصل بیشتر از اینکه یه دوره باشه یه بحرانه، خیلی از خودکشی ها تو همین سن اتفاق میفته خیلی از افسردگی ها هم همینطور. 

من خودمم دوران نوجوانی سختی داشتم اما به هر حال خواست خدا ازش زنده بیرون اومدم. 

همینکه از این بحران بیرون اومدی به خودت افتخار کن و به جای نگاه کردن به گذشته روی حال تمرکز کن و آینده ات رو زییا بساز🌿✨🤍

چه سخت طفلکی دلم براش سوخت من یه مدت به کسایی که نباید اعتماد کردم اسمم افتاد سر زبونا ولی خیلی پشیم ...

بیخیال عزیزم مهم اینه توبه کردی خداهم بزرگه و مهربون میبخشه در ضمن خیلی بچه بودی ۱۵ سال که سنی نیست کسیم براش مهم نیست 

آره مگه میشه ندونه کل شهر میدونستن حتی یادمه سر مراسم نامزدیشون داشتیم می‌رفتیم خونه عروس ما و دوست ...

چی بگم ودمم یه خطایی کردم که تو محلمون اسمم یکم پیچید البته نه زیاد فقط تک و توک فامیل نزدیک میدونن ابته یه همسایه عوضی داریم  اونم فهمیده میترسم عروسی کنم لو برم خیلی پشیمون توبه کردم امیدوارم خدا خودش منو ببخشه خیلی پشیمونم خیلی 

چه سخت طفلکی دلم براش سوخت من یه مدت به کسایی که نباید اعتماد کردم اسمم افتاد سر زبونا ولی خیلی پشیم ...

هیشکی هیچی نمیگه ولش کن خدا خودش خوشبختت میکنه زیاد حالا ببین

اره اون طفلک پدرش هم تو بچگیاش مرد انقدر دختر لوسی بود پر زرق وبرق که همه حسرت کیف های رنگیشو تو محله میکشیدن  شلوار جین دامنهای پلیسه بلوزهای سفید گلدوزی کفشهای پامیونی سفید  جوراب شلواریهای طرحدار 

صحبت دهه شصته قدیمیه ماله ۳۵ سال پیش بچگیام 

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز