الان او موقعیت خوبی از زندگیم نیستم
ولی یادم میاد وقتی قبل تر
اعتقادم نسبت به خدا و وجودش بیشتر بود سختیای زندگیم همه رو میگذروندم و لااقل حال دلم خوب بود من یه حاجت غیر ممکن گرفتم اون زمان به هرجا که میرسیدم هر امامزاده حرم هرجا ،زار میزدم گریه میکردم ،میدونستم ما ممکنه ولی در آخر حاجتم گرفتم
اما الان خودم نگاه میکنم از درون داغونم همه چی زندگی سر جاش اما حالم خوب نیست امید و اعتقاد ام از دست دادم تا حدودی
ولی باز فکر میکنم وقتی به وجود خالق به این بزرگی فکر میکنم میگم چرا باید غصه بخورم
من ما ممکن ام ممکن شد
الآنم که چیزی نیست😃