2777
2789

من یه خاله مجرد دارم

۴۰و خرده ای سالشه، مادرش ینی مادر بزرکم زود فوت کرده ۲۳ سالش بوده خالم

سه تا خاله دیگه دارم بزرگش نزدیک ۶۰ سالشه 

الان خاله مجردم پیش بابابزرگم زندگی میکنه

حالا بیاین تا بقیشو بگم 

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن زیره "رژیم فستینگ "گرفته

عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم رژیم فستینگ بگیرم. سریع دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف خوب هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ما از بچگیم نزدیک خونه پدربزرگم بودیم

خونه تکونیای خودمونو مامانم نمیکرد، ماها میکردیم و بابام 

دوروز سه روز قبل عید مثل چی مامانم میرفت اونجا کار میکرد من اعصابم خرد میشد مامانم خیلی اذیت میشد

نه کسی میومد کمک نه اون خود خاله مجردم یذره مراعات میکرد کل سال یه دست به خونه نمیکشید

طلاهای مامان بزرگمو اون موقع ک طلا انقد نبود میفروخت الکی الکی خرج میکرد 

هرچی گفتن برو سرکاری چیزی نرفت

ما وضع مالیمون خیلی بد بود، خیلی

ما یه پارک ساده نمیرفتیم، من ارزوم بود بریم مشهد 

اون دوبار دوبار کربلا میرفت، با هواپیما میرفت ما کلا تو فامیل کسی سوار هواپیما نمیشد

ما بستنی دیر ب دیر میخوردیم، میرفتم خونشون میدیدم تو سطلشون اشغال ترامیسوعه

به دلم موند یبار بگه این بچه های خواهرم ندارن یبار من مهمونشون کنم یچیزیو

حقوق بابابزرگم به نسبت حقوق بازنشستگی و برا دونفر از حقوق بابای من با دوتا بچه بیشتر بود

همیشه ادعا داشت من کفشام چرمه، لباسام برند

با بچه های بقیه خاله هام میرفت پارک و تفریح و فلان یبار نگفت ما که دوکوچه بالاتریمم بیایم 

کل عیدو تنها بودیم فلان و بیسار این خونشون پر مهمون و بره تفریح و پارک و اینجورجاها

ما ازشون یه پولی قرض گرفته بودیم، همه خاله هام که تیکه مینداختن هیچ

این خالم از همه بدتر هر چیزی ما میخریدیم یه جنگی خونه ما درست میکرد یه حرفی میزد که اول پول مارو بدید من یوقت خاستگار بیاد فلان بیسار

حالا ما دادیما همون پولم رفت چرتو پرت خرید

حالا ما هیچ جا نمیرفتیم همون یه جاییم که میرفتیم مثلا یه پارک دم خونه بود یا شابدولعظیمی جایی، ماشین که نداشتیم

باید ۵ نفری می‌شستیم تو ماشین که اونم بیاد

بعد توقع بود براش اگر یوقتی نمیگفتیم ناراحت میشد

من بچه بودم واسم عقده شد یبار زمستونا بهم بگه برم با پسرخاله و اینام برف بازی منم بیام ولی چرا اون هرجا میریم باید بیاد

بابابزرگم گفته این تا تو این خونس خونه برا اینه این میخواست بره کلا خونه رو بزنه به نام خودش 

بنی ۴ تا خواهر دیگه هیچ!

خلاصه به مرور زمان همرو از خودش دور کرد ادم کنجکاویه خیلی فضولی میکنه، سوالای بیجا میپرسه

از این مذهبیاییه که خودش به حرف خودش عمل نمیکنه به بقیه تذکر حجاب بده بعد یهو تو عروسیا میبینیش پشمات میریزه! 

دهن لق همه چیو تو فامیل پخش میکنه

آدما کم کم ارش دور شدن

بعد الان حدود ۵ ساله بابابزرگم الزایمر گرفته، ۲ ساله یکی باید پیشش باشه ۱ ساله کلا پوشکی شده

 



خب بیشتر خالم پیششه

اکثر کاراش با اونه ولی مامان من و خاله هام اصلا توان بدنیشو ندارن 

مامان من که خونه همینا انقد کار کرد و سنگینی بلند کرد که اینطوری شد

میرفت میوه عید ده کیلو ده کیلو میبرد، گوشت و مرعشونم مامان من میخرید

خلاصه پیر مارو دراورده هم از لحاط مالی هم از لحاط کاری

هم همش حسرت و ناله که من جایی ندارم برم و پول ندارم و اینا 

یکی نیست دگع جیک جیک مستونت  بود فکر زمستونام میکردی بابات که جوون تر نمیشد میرفتی تفریح میومدی شام و نهارتم درست میکرد برات خب یروزیم زمین گیر میشه دیگه

حالا از همه دنیا توقع داره

تا حدی وظیفه دارن بقیه بچه ها حق فرزندیو انجام بدنا ولی باید ببینه شاید طرف قبلا پوستش کنده شده!

خودشون پول بابابزرگمو دادن یکی براشون کار کنه ماهی ایکس تومن میده بهشون! الانم حقوقش از حقوق بابای من بیشتره!!! ما هرچی داریم از کار کردن خاهرمه وطیفه ای نداره اون که بیاد خرج مارو بده که مامانم پولشو دو دستی بده به خاهرش یهو ببینه اون چند تاعبا خریده پرزگیر خریده فلان خریده! یکذره رعایت نمیکنه

خواهرم میره سرکار باید پول پوشک بده چرا رو نمیدونم میگن ثواب داره 

همش با حسرت حرف میزنه یه انگشتر دست من میبینه میگه طلاااااعه؟ وای منم دوست دارم! یکی نیست بگه خواهر تو یه گوشواره نداشت میبردیش سرویس بخرید باهم برا خودت نمیگفتی توام از حقوق این بابا حق داری الان که اینطوری شده کولی بازی درمیاره که بابای همتونه

کلی چیز دیگه ام هست

کلا ما چون نزدیکیم از بقیه بیشتر تحت تاثیریم

تا تونسته اعصاب مارو خرد کرده

عیدای قبل ما یه گوری تصمیم میگرفتیم بریم یهو میگفت من دارم میرم فلانجا مامانت باید بیاد پیش باباجون!!! کنسله دگ برنامه ما

هزاربار اینطوری شده



الانم رفتاراش و کلا وجودش رو اعصاب منه متاسفانه 

هرگورستونیم میریم مامانم میگه نمیشه کل عید بمونه خونه که اونم باید بیاد

میخوام برم یجایی ارامش پیدا کنم یهو یکاری میکنه یه حرفی میزنه اعصابم بهم میریزه

بعد اصلا زورم درمیاد خرجشو بدیم ما!!! اصلا من خسیس ولی یادم میافته قبلا همچین چیزی نبوده هرچیز کوچیکیو پای ما حساب میکرد حرصم میگیره! 

مثلا میومد خونه ما ما هرجی خوراکی داشتیم در طبق اخلاص بود یا خودش میرفت برمیداشت

میرفتیم اونجا میدیدم خوراکیاشو تو کابینت نمیورد برا ما!

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792