مادرم مجبورم کرد خیانت کنم

رفتم کار پیدا کردم اونجا دوروز کار کردم کارش خیلی سخت بود کارگری بود نتونستم انجام بدم که صاحب کارمم پولمو نداد تو جایی که پدر مادرم زندگی میکنن کار درست حسابی نیست حقوق هم کم میدن خلاصه یه پسری خیلی وقت پیش ها دوسم داشت منم دیگه قصدم طلاق بود درخواست هم داده بودم شوهرم هم بهم گفت نمیخوامت و برو گمشو منم دیگه قصدم طلاق بود که خواستم با این آقا وارد رابطه بشم حرفامون زدیم اون آقا گفت بعد طلاقم ازدواج کنیم و تا زمان طلاقم باهم حرف نزنیم قبول کردم

بعدش دادگاهمون شد تاریخش ابلاغ درآوردم شوهرم زنگ زد گفت من با پدرم دارم میام فردا دادگاه چندتا فش به خودم خانوادم داد گفت طلاقت میدم هرری پدرش هم داشت از پشت گوشی مثل همیشه توهین میکرد رفتم دادگاه گفت علت طلاق شورای حل اختلاف بود گفتم بددهنه دست بزن داره بچه منو تو شکمم کشته بخاطر خانوادش گفت مدرک داری گفتم نه من رفته بودم زندگی کنم نه که مدرک جمع کنم گفت خب من از کجا بفهمم راست میگی از اونجا هم پدر شوهرم قسم الکی که دروغ میگه پسر من و خودم زنم اینجور آدم های نیستیم بعد دادگاه گفت مدرک نیاری من نمیتونم این پرونده بفرستم دادگاه گفت همونجور که مهریه حق تو هست طلاق هم حق مرده و اونجا پدر هامون آشتی دادن من بزور برگشتم خونه ام

اون آقا هم پیام دادم گفتم من اشتی کردم دست برنمیدارع میگه من تورو دوست دارم وابسته شدم الان همش به مادرم پیام میده میگه بیاد طلاقشو بگیرم دست از سرم برنمیدارع میگم برو نمیخوامت تهدیدم می‌کنه به شوهرت میگم از یکجا مامانم میگه لیاقتت همون شوهرته که کتکت بزنه خسیس هست نه این که پسر خوبی هست میگه از شوهرت جداشو با این پسره ازدواج کن  پسره هم وقتی میگم نمیخوامت کلی بهم توهین می‌کنه اذیت می‌کنه مامانم هم میگه طلاق بگیر میگم چرا بگیرم وقتی قرارع بدبخت بشم میام اونجا خونت لقمه هامو می‌شماری میگی ماشاالله زیاد میخوری یا میام اونجا یه نوار بهداشتی هم برام نمیخری پول لباس لوازم آرایشم که ماهی حداقل سه تومن برای یه دختر لازمه قرارع بهم بدی؟میگه کار کن بخر بعد زن این شدی برات خرج میکنه