مادرشوهر میخواد گوشی شوهرمو بگیره ازش چیکار کنم

شما فک کن ما از طرف اداره شوهرم مجموعه ورزشی داریم کارت درست کردیم میتونیم بریم مادر شوهرم خودشو کشت میگفت باید واسع منم درست کنید برم استخر پس فقط برای تو باشه؟؟شوهرم هرچی توضیح داد نمیشه آخه زیر مجموعه بیمه اش نیس قبول نمی‌کرد بهش میگفت پارتی بازی کن آشنا پیدا کن 🤣🤣

اومدم بنویسم تاپیکتو نشون شوهرت بده هواسم ب تاپیکا پرت شد بعد اومدم بنویسم بهش بگو خیلی دوس داری گوشی نوشتم پیگو خیلی دوس داری کلا هیچی پاشید 

این خوبه من تازه عقد بودم شوهر منم اشنا داشت تو استخر منم از بچگی عاشق اب و شنا بودم بعد داشتم به شوهرم گفتم کارت بگیر برم بعد مادرشوهرم جلوی من گفت بگیر منو خواهرت بریم من داشتم میگفتم بگیر من با اینا برم اون میگفت من و خواهرت بریم بعد من ناراحت شدم. شوهرم به مادرش گفت چرا اینجوری کردی گفته بود خوب خواهرت هفته دیگه پریود میشه باید زود میرفتیم گفتیم شاید زنت نتونه بیاد بعد دید جوابش مسخره است گفته بود من خجالت میکشم با زنت برم استخر. خلاصه کلی دروغ و دونگ گفت تا من و نبره. 

خیلی سمی آن این مادر شوهراا‌‌...من زیاد از این حرکات ازش میبینم محلش نمی‌دم خوشم نمیاد ازش بخاطر این کاراش وقتی چشم ندارع خوشحالی منو ببینه خوب دشمن حساب میشه

اهمیت نده اعصاب شوهرتم خراب نکن سرش دیگ چ کنیم اینا هستن تو زندگیمون حالا حالاها

اون موقع مادرشوهرم اینقدر دعوا میکرد با شوهرش سر من باشوهرش به مشکل خورده بودن یک بار رفتم خونه ی عمه ی شوهرم عمش گفت مادرشوهرت با داداشم دعوا کرده چرا زن پسرم تو ماشین جلو پاش راحته ماشین ال و بل دارن اصلا هنگ کردم جلو شوهرم هم گفت بعد شوهرم رفت به مادرش گفت مادرش ماستمالی کرد و شوهرمم هم گفت عمه دروغ گفته خیلی اذیتم میکرد خدا رو شکر یک اتفاقاتی افتاد این خانم از سلطنت اومد پایین فقط خدا میتونست پادشاهی رو ازش بگیره. به خدا هر روز به یک چیزی از من حسادت میکرد یک بار اول که کیف عقد خریدیم گفت نخواستی کیفت و بده من خوب من الان خریدم چرا نخوام اخه؟ گفتم قابل نداره مال شما گفت نه هر وقت نخواستی بده من. هر جا هم گشتم دیگه شکل اون کیف پیدا نکردم بخرم براش اصلا زهر مارم شد خریدام. شوهرم میخواست عقگد ببره سفر من و گفت منم میام اونم گفت نمیتونم ببرم چون با تیم میخواست ببره فقط یک جا داشتن. اصلا عین بچه ها حسادت میکرد 

اون سفر میخواست ببره من و یزد اینقدر دوست داشتم منم به خاطر مادرش که ناراحت نشه نبرد از اون موقع هم نشد برم یزد اصلا خیلی دلم ازش شگکست. هر دفعه یک بلایی سرمون اورد 

درکت میکنم مال خودمم همینه تا حالا نشده چیزی بخریم تبریک بگه...چند روز پیش یه کنسول خریدیم اومد چکش کرد گفت چیه این واسه کجا میخاید....تبریکم نگفت...همیشه ها هم این ضرب المثل رو‌میگع ما کاشتیم دیگران خوردند....یبار بهش گفتم خوتو برای کسی دیگ رو خوردی ....یا آجیل می‌خریم میگه چرا ب ما نمی‌دین گفتم مگ خودمون بلد نیستیم بخوریم ؟؟بعد دوباره اون ضرب المثل رو گفت بهش گفتم اگرتو  بذاری بخورم و از گلوم پایین بره ...بعد بهم میگه آره میبینم خیلیم تو گلوت گیر کرده....ببین دیگ تا چ حد وقیحه

باز خوبه شما حرفتون و میزنین من جرعت ندارم یک کلام بگم مادرشوهر من هم تک دختر بوده هم ته تغاری. نه میشه بهش چیزی بگی نه هیچی. هر کس بره سفر باید باهاش بره یعنی اویزون بچه هاش فقط پسر کوچیکش تنها با زنش میره این ناراحت نمیشه برای بقیه قهر میکنه نگیم

عزیزم بیخیال حرص بخوریم پیر میشیم با اینا من بی خیالش شدم شوهرمم میگ اهمیت نده 

برای تو مادرشوهرم برای شوهرت مادره یعنی تو اگه مادرت برات سود نداشته باشه کاری براش نمیکنی گوشی که هیچی حاضر نیستی جونتو بدی به مادرت؟