بخدا با همه چیش ساختم
من تک دختر بودم خونه بابام پادشاهی میکردم
هرچی هرکی گفت نکن من گفتم نه دوسش دارم،دوسم داره،خدای مام بزرگه کنار میایم باهم
ولی امان از مادرش
امان از خود بچه ننش،امان از خساستش
امان از دهن بینی و انتظارات نابجاش
فک کن میگه چرا پدرومادرت یه کیلو اجیل اوردن عیدی؟
شب عیدی زده هفت سین سال اولمو که پدرمادرم اوردن شکونده یا دوشب قبلش تولدم بود
میگه چرا پدرومادرت تولد نگرفتن برات در حالی که خودش هیچ کاری تاکیید میکنم هیچ کاری انجام نمیده
یا یه بار دیگه یه دعوای خیلی بزرگ با من گرفت که چرا پدرت روز مرد به من کادو نداده
کلا عادت داشت به مفت خوری و منم نمیتونستم باج بدم
و اونقدرم بیشرف و بدذات و بی غیرته
که وام ازدواج و طلای منو برد فروخت خونه خرید خونه رو به اسم مادرش زده که مثلا حق منو بخوره
فقط میگم اگه خدایی وجود داره نابودش کنه!!