خانواده شوهر منم خودشیفته اند خیلی سخته زندگی باهاشون
اول عید ریختند اومدند خونه ما موندند
سه شبانه روز سرپا بودم برای پذیرایی ازشون آخرش تیکه کنایه انداختند دل منو آتیش زدند رفتند ...
از فردای رفتن شون تب و لرز گرفتم ...
همسرم گفت از بس بابام اذیتت کرد تب کردی ...