همونم که مامانم میخواست طلامو بفروشه رفتم خونمون ببینید چی شد

امروز بعد آز چند ماه رفتم خونمون همش می‌گفت طلا چی شد الکی گفتم گذاشتم بانک حالا همش میگه کی حقوق میگیری پول پیش لازم دارم😐بعد دادشم پول ماهیانه رو برداشت برا خودش چون میخواست بره سربازی مامانم همش خودشو میکوبید زمین گریه میکرد اول اینکه بگم مامآنم دشمن خونی منه همیشه بهم تهمت هرزگی میزنه و همیشه کتکم میزد نمی‌زاشت برم بیرون تو خونه افسرده بودم و حتی یه بار بخاطر داداشم زد سرمو پر خون کرد و درس که میخواستم بخونم با کتاب محکم میکوبید تو سرم و چون پول نداشته رفته منطقه محروم خونه گرفته هرچی گفتم وام بگیر بیا شهر که ما الاف نشیم میگه به من چه خودتون بیایدآز طرفی بابام هر ماه یه مبلغی بهم میده همونم بهش دادم بده اجاره خونه منم به خاطر دانشگاه رفتم شهر و تا آلان یه هزاری بهم نداده خودم با دوستم همخونه شدیم خرج دانشگاه میدم سرکار میرم و هروقت به مامانم پول دادم به غلط کردن افتادم همش میگه تو هرزه ی ج..ندی و فلان و دو تا پسر داره پارسال کولر نداشتیم تو گرما جون کنم خریدم امسال برادرم زد گم و گورش کرد گفت دزد برده آلان هم زنگ زده گفته پول پیشم کمه صاحبخونه زنگ زده گفته خالی کن دستبند ت رو بده بفروشم بعدا بهت میدم🤦🏻من گزاشته بودم برا عمل بینیم😔 حالا میگم حیفه طلا بفروشم وایسم حقوق و عیدی گرفتم بهش بدم  البته اونم گذاشته بودم شهریه دانشگاه و حتی کفشم کهنه شده پول ندارم بخرم😔