از قبل تایپ کردم فقط کپی میکنم میذارم
امشب جاریم الکی الکی خودشو زد به حال بدی و همه چی رو انداخت گردن من
این خانم تقریبا سال پیش وارد خانواده ما شد،اون اوایل به گوشم رسید گفته بود خونوادم موقع تحقیق گفتن از داداشش بد میگن اما من گفتم خدا رو شکر این مثل داداشش نیست
میخواستم به روش بیارم بگم بله اگر مثل داداشش بود الان خیلی وقت بود ازدواج کرده بود و به خاطر نه گفتن باباش از دختری که دوسش داشت دست نمیکشید،اما برادر شوهر من خیلی عزیزه برام مثل داداشم میمونه اصلا نمیخوام ناراحتش کنم چیزی نگفتم
من به شوهرمم نگفتم اینارو،بعدا تو صحبت ها هی به وضع مالی خوبشون اشاره کرد گفتم مهم نیست ذوقشو داره،دیگه اینا رو ما زنا متوجه میشیم ولی چیزی به همسرم نگفتم،خلاصه هی کرم میریخت هی دنبال دعوا بود