چند تا اتاق بود در اتاق اولی باز بود و ی پسر❌ سرپا جیش میکرد ❌
خلاصه تو خواب بچرو بغل کردم موهاش طلایی بود و پوستش سفید عین الان بچم
خلاصه بردمش بیرون ی چشمه جلو اتاق بود و اینور اونور چشمه دو نفر نشسته بودن
وقتی از چشمه رد میشدم دیدم صدای اذان میاد
دقیقا اون قسمت که میگه اشهدا آن محمد رسول الله
دقیقا اونجاش تکرار میشد از اسمون