سنش بالاست بالا 95 با خانواده همسرم دچار مشکل شدیم. و هیچکدوم ازم عذر خواهی نکردن. خیلی خیلی براشون خوب بودم خیلی طوریکه آخرین بار برادرشوهرم گفت چشمت دنبال گازه که همش پاکش میکنی پدر سگ . دیگه از اونموقع خیلی کم میرم . الان دختر خواهر شوهرم پیام داده زندایی بابابزرگ حالش خوب نیست تونستی بیا . نمیدونم چیکار کنم . از اینورم خواهرم از شهر دور اومده مهمونم هست . میترسم این چند روز پدر شوهرم چیزیش بشه از یه طرفم میترسم برم سر بزنم خواهرم ناراحت بشه که ولشون کردم
مگه قوم مغول هستن😕شوهرت لابد یه چیزی میدونه ازش بپرس بگو برم عیادت یا نهکاری به بقیه نداشته باش مثل ...
چند بار پرسیدم چرا میگی لازم نیست گفت میدونم حرف میزنن باز اعصابت تا چند ماه داغون میشه . بخدا قوم مغول کمه براشون بخدا دروغ نمیگم برو تاپیک های قبلم رو بخون
از من که روزگار چهل سالگی رو میگذرونم و ۱۵ سال همه مدله احترام خانواده شوهر رو داشتم میگم نرو حتی فو ...
تو نمیدونی چیکارا باهام کردن ناراحتی قلبی گرفتم میگرن گرفتم با سی سال سن تا چند ماه یه چشمم خون بود یه چشمم اشک .بین دوراهی سختی هستم نمیدونم برم یا نه