مادرم خیلی فرق میزاره بین منو خواهرم
خیلی زخم زبونم میزنه همین دیشب هم همشون رفتن بازار من چون سرکار بودم نرفتم ده شب اومدم خونه داشتم شام درست میکردم
اونا اومدن از بازار چیزیم برام نگرفتن
برام مهم نبود
اما تا رسید شروعکردبه غر زدن وفوشم دادن
بحثمون شد (با رلمم قهرم چون دختر عموم بینمون خراب کرد و مادرم فهمید هی میگفت دخترعموت خوبت کرد)
اما باز صبح بیدار شدم و سفره وچیدم کلی بدو بدو کردم
اما دیگه وقت نکردم تلوزیون تنظیم کنم بقیه هم کمکی ندادن نفهمیدم کی سال تحویل شد عصبی شدم حالم گرفته شد
دیگه سال تحویل شد پدرم پاشد بوسیدمون
مادرهمم هی میگفت بیا روبوسی
گفتم ولم کن
نمیدونم چم شد ایقد سفت شدم اومد خودش ببوستم هلش دادم گفتم نمیخوام میخام امسال هرکی بام هرطور بود همون طور باشم
دیکه نشستم بی صدا گریه کردم
حتی بقیه نبوسیدم
نمیدونم چرا سریع هم پشیمون شدم خیلی یهویی اینا گفتم
و دلم سیاه شد بود
دیگم غرورم نزاشت برم سمتش💔🥲😔
الان چیکار کنم؟
اینم بگم باز بعدش شروع کرد اروم بم فوش دادن
نمیدونم چیکار کنم اینم بگم کلا خانواده سردی هستیم سالی یک بار کلا روبوسی داریم ک اینم اینجور شد