2777
2789

سلام دوستان نمیخام سرتونو ب درد میارم ی راس میرم سر اصل مطلب

کلاس دهم بودم ی روز تو خیابون با مامانم بازار بودیم ی پسر با ماشین تصادف کرده بودخودش چیزیش نشده بود، درحال جرو بحث کردن بود ک من دیدمش با مامانم،،وقتی روشو ب من کرد دست خودم نبود دلم ریخت قد خیلی بلندی داشت خیلی خوش قیافه بود نمیدونم قلبم انگار واستاده بود ی جوری شده بودم رفتارام نورمال نبود اون لحظه

تا اینک طرف اشنا از اب در اومد😅

من واقعن از طرف خوشم اومده بود بچه بودم یا هرچی

بعد ی مدت شنیدم ک نامزد کرده، حالم خیلی بد شد خیلی فامیل دور بود 

ی روز ی نفر زنگ درمونو میزد سریع دویدم ک درو باز کنم ، یهو دیدم همین پسر بود میدونستم نامزد داره باهاش هیچ حرفی نزدم ولی قلبم داش وایمیستاد،

تا اینک نزدیک دوسال گذشت و من هر روز بهش فکر میکردم دست خودم نبود ولی اصلن هیچ واکنشی نداشتم هیچکاری نمیکردم چون همیشه خودمو جای اون دختر میزاشتم،


تا اینکه شنیدم نامزدیش بهم خورده،،، نمیدونم سر چی راستش حالم ی طوری شد انگار ی امیدی برام ب وجود اومده بود ک بش برسم بخدا مث خواب بود برام حتی حرف زدن باهاش


تقریبن یکسالی ب همین منوال گذشت و من اصلن واکنشی نداشتم تا اینک اینبار توی محرم  توی هیت دیدمش

هم خودشو هم مامانشو،🥲مامانش خیلییییییی حس خوبی بم داش با رفتارش و حرفاش معلوم بود ک حس خوبی بهم داره


من از اینجا بود ک ب فکر این افتادم ک فقط یبار با این پسر حرف بزنم ببینم چجوری رفتار میکنه یا چجوری حرف میزنه ، 

شمارشو ی طوری گیر اوردم بهش پیام دادم 🥲

من از سر ذوق بهش پیام دادم ولی خودمو معرفی نکردم
راستش اون فکر کرد من از طرف نامزدسابقشم ،، یا خود نامزد سابقشم
برا همین شروع کرد ب حرف زدن و کنایه از خیانت (اینطور ک فهمیدم نامزدش بهش خیانت کرده)
من پرسیدم ک هنوز نامزد سابقتو دوس داری؟؟
گفت اره ولی اون کسی دیگه رو دوست داره،
🥲
وقتی اینارو میگفت دلم بیشتر میشکست،تو دلم اشوب راه افتاده بود راستش
😭انگار دوست داش ی جورایی بهم برگردن و باز از اول شروع کنن

تا اینکه فهمید من نامزد سابقش نیستم،یا از طرف نامزد سابقش ولی هنوز نمیدونست کیم 
چون خودمو معرفی نکردم
😔😪
ی مدت گذشت ، من ی طوری دهن لقی کردم 😅ک فهمید کی هستم ، نمیدونم چطور بود نمیتونستم ازش دل بکنم راستش  نمیتونستم بخدا
انگار اونم از من بدش نیومده بود، رفتاراش حس خوبی بهم میداد،، پیام میداد و...
تا اینکه بعد ی مدت ب روز قرار گذاشتیم همو ببینیم

اونجا بهم گف چقد خشگلی و فلان، ملکه من 😅🤣😂😂و...

من ازش پرسیدم ک تو نامزد سابقتو دوس داری پس این اداها چیه ، گف ن تا چون تویی رو دارم اون چ سگیه😅🤣🤣🤣

چند ماهی گذشت بدون اینکه حرفی از رابطه بزنیم رفته بودیم تو رابطه

عشق من یه پسرخاله داشت، ک خاستگار نامزد قبلیش بود انگار،  ی روز انگار ب گوشش رسیده بود ک نامزد قبلیش با پسرخاله ،،، نامزدی کرده،،
حالش ی طوری بود نمیدونم چطور بگم
از من پرسید گفت بنظرت من الان باید برم جلوشونو بگیرم ک نامزد نکنن؟اینو ک گف باز حس کردم هنوز دلش پیش اون دختر گیره
نمیدونید چ حال بدی داشتم
گفتم تو من و دوست نداری،  انگار جوابشو میدونستم این بود ک دوسم نداره، بهم گفت توروخدا من و ببخش با ی حالت ناراحتی گفت

تا خود صبح گریه کردم حالم بد بود نمیدونستم ب کی و کجا پناه ببرم
ی مدت دیگه گذشت عشقم هیچ حرفی از اون دختر نمیزد ، میگفت میشه حرفشو باهام نزنی
من گاهی وقتا از رو کنجکاوی میپرسیدم نامزد قبلیت دوست داش؟
یا رفتارش چطور بود؟

ولی کاملن ی طوری میفهمیدم ناراحت میشع میپرسم انگار براش یاد اوری میشد

منم ی مدت بیخیال شدم دیگ‌نپرسیدم

تا اینکه عشقم ی روز حرف ازدواجو بام زد گف ک دوست داری با من ازدواج کنی

مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

منم واقعن دوسش داشتم گفتم ارع دیدم گف حالا ببینم چی میشع ی روز بحثشو پیش میکشم با خانوادم

حالا دیگ ۹ ۱۰ ماه از دوستیمون میگذشت ی روز اومد گفت. راستش مامانم پیشنهاد تورو بهم داده برا ازدواج

خانوادش هیچ کدوم خبر نداشتن ک ما باهم در ارتباطیم
منم حالم بشدت خوب بود اصن ی طوری بودمم 

عشقم گف  امروز بعد از ظهر من و مامانم میخوایم بیایم خونتون ولی حرفی از خواستگاری نمیزنیم فعلن

منم قبول کردم و اونام یهویی اومدن😊
دوسع روزی از اون روز گذشت تا اینکه اینبار خاستگاری رسمی اومدن و خانوادمم دو دل بودن

۵ ۶ ماهیی گذشت ک خانوادم راضی شدن ب این وصلت

نامزد کردیم و باهم خوب بودیم

تا اینکه ی روز با نامزدم بیرون بودم اتفاقی گوشیمو دید

ک از قضا شمارع  نامزد قبلیم تو گوشیم بخش روبیکام بود


اینو بگم ک من دوران بچگیم نامزد داشتم ینی وقتی ک ۱۳ ۱۴ سالم بود و حتی ب ی هفته ام نرسید ب هم زدم چون ازش بدم میومد و نامزدی زوری بود


نامزدم اینو ک دید خیلی ناراحت شد ، دستاش میلرزید حالش بد بود سرمو فشار داد  و قهر کردیم 


نامزد قبلی من پسر عموم بود ما هیج ارتباطی باهم نداشتیم ولی چون یبار روی اکانت بابام رفته بودم شمارش برام افتاده بود و نامزدم باور نمیکرد

میگف تو ک دلت جای دیگ گیر بود چیکار ب من بدبخت داشتی

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792