۱۰ ساله ازدواج کردم تو این ده سال هرسال به خواهراش عیدی میداد ولی امسال بخاطر اینکه افتاد زندان و جریمه و اینا داد پول کم آوردیم ، به من برگشت گفت عیدی هایی که بابات و فامیلات بهت دادن رو بده بدم به خواهر هام منم گفتم شرمنده حالا یه سال عیدی ندی آسمون به زمین نمیاد
با عیدی های خودم برای خودم و دخترم لباس خریدم
الان چند روزه بجز کار اصلی خودش میره تو خونه مردم نظافت میکنه تا پول عیدی خواهراش دربیاد 😏 خواهراش سال تا سال سراغشو نمیگیرن ، برادرشوهرم یه سال عیدی داد سال دوم گفت ازمن توقع نداشته باشید من زن دارم خرج و مخارج گرونه ، اونوقت مال من داره خودشو میکشه ، تهشم با بوی گند میاد خونه هرروز براش لباس میشورم لباسشویی خرابه
خدا شانس بده واقعا ، من یه برادر دارم از خودم کوچیکتر هستش یه بار با شوهرم دعوام شد رفتم خونه پدریم داداشم خون به جیگرم کرد جلو بابام برگشت گفت اگه میخوای طلاق بگیری اینجا نیا ، هنوز اون صحنه جلو چشممه هیچوقت فراموش نمیکنم که چطوری لقمه های منو میشمارد