مرغ مینا نه ها
یکبار رفته بودم حیوون میفروشن
یک کلاغی زاغی رو دستش بود حرف میزد واضح جثه اش از مرغ مینا بزرگتر بود همونجا فروختش گزاشتش رو دست مرده خودشم رو دستش بود بدون قفسی چیزی
دیگه ندیدم جایی بفروشن
همسایمون بچه بودیم از لب دریا پیدا کرده بود جوجش بزرگ کرده بود اونم همین شکلی بود خیلی باهوش بود اصلا می فهمید همه چیو اسم همه ی محل رو میدونست