خوشبخت بشن
پسرخالم مجرد بود با یه خانم که از خودش بزرگتره تو دادگاه آشنا شد
خانم درحال جدایی بوده اینم رفته بوده چک بذاره اجرا
خلاصه کمکش کرد طلاقشو گرفت
خالم و دخترش راهی بیمارستان شدن گفتن یا ما یا اون ما واسه تو آرزو داریم
پسرخالمم گفته بود معلومه که اون
زنه یدونه خودش بود با لباسای تنش ، پسرخالم براش خونه ماشین جهیزیه کامل و سیسمونی خرید
یه بچه از شوهر اولش داره که با باباش زندگی میکنه دوتا بچه هم از پسرخالم داره الانم خوش و خرم دارن زندگی میکنن یه ماشین زیر پاشه میره بچه هاشو از مدرسه میاره میبره پارک رستوران گردش همه جا
سرتا پاش هم طلاست حتی مچ پاشم طلا انداخته