خواهرم عمل کرد و قرار بر شیمی درمانی بعد از عمل نوشتن براش
عملش رو بخاطر رعایت حال مادرم دیر خبر دادن. خواهرم اونقدر حالش خراب بود زنگ زد به برادر تنی خودمون و گریه کرد
برادرم بلند شد زنگ زد به شوهر خواهرم و گفت زنت رو جمع کن انقدر شارلاتان بازی درنیاره و فیلم بازی نکنه و دست از سر ما برداره
از اونموقع برادرن رو ضربدر صفر کردم
برای فامیل دووور زنش جونش درمیاد ولی من از زنش گلایه ای ندارم وظیفه اش هست
ولی به عنوان برادر روش حسابی ندارم