2777
2789
عنوان

شوهرم دیوونه شده بیاین ترخدا

| مشاهده متن کامل بحث + 3764 بازدید | 181 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نه عزیز کمتر کسی آنقدر برا یک غریبه وقت میزاره هم شما هم اون خانوم که با حوصله منو راهنمایی کردن

فدات عزیزم .آدم باید به هر نوعی به هم نوع خودش کمک کنه.زندگی بالا و پایین داره فدات سخت بگیری سخت میشه برات.کاری نکردم امیدوارم اینقدر تو خوشی و شادی غرق باشی که دیگه این مسائل پیش نیاد برات خواهر.

اره عزیز خوندمتو میگی برم پیشش؟الان خوابه

آره برو 

اتفاقا الان خوابه خیلی بهتره چون تو خواب و اینا آدم فراموشی میگیره برو پیشش آروم بگو خوابم نمیبره حس ترس دارم و بوسش کن و..‌‌. چون هرچی فاصله بی افته کینه بیشتر میشه آدم هی چیز جدید یادش می افته انقدر فکر میکنه پس طولانی نزار بشه و برو همین الان

ببین خواهرش اومده بود قبلش مغازم دوستم دید سلام نکرد روشو اونور کرد دوستم ناراحت شده بود بعد نیم ساع ...

بنظرم بچه نیستن بخوای چیزیو یادشون بدی کارشونم عمدی هست سلام نمیکنن خب شخصیت خودشون نشون میدن واسه خودشون زشته. اما فحاشی کردن شماهم واقعا زشت بود مخصوصا کلماتی که بکار بردی. 

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست. آنقدر سیر بخند که ندانی غم چیست👌🏻
گیتا جون سلام عزیزم .چیشد خواهری

سلام عزیزم خوبی 

دیشب نیمه های شب بود رفتم صداش کنم بیاد پیشم خیلی سر درد داشت میگفت همش،فک میکنم زدم دو ماشینو داغون کردم عصبی بود

صبح دیر رفت سر کار من ازش معذرت خواستم ولی بازم گلی حرف زد و من گریه میکردم میگفت ب مرز جنون رسیده بودم از حرفات مادرم برام مهم نیست تو منو عصبی کرده بودی خیلی.اونم اگه این چیزارو بهم بگه راجع ب تو  همینقدر عصبی میشم 

خلاصه الان سرکار رفته نمیدونم آرومه یا ن چون زنگ نزده

من خودم صبح رفتم سرکار دیدم دوستام ناراحتن و البته بهم گفتن ول کن چرا دعوا کروی ارزش نداشتو.ولی یه چیزی گفتن بدجور ذهنم مشغول ‌کرد.من شوهرم خیلی حرفت بهم زد حتی برا اولین بار بهم گفت زشتی و فلان

دوستم میگه ببین تو عصبانیت آدما اونچه تو باطنشونه و واقعیه میگن 

خب شوهرم خیلی حرفا زد 

سلام عزیزم خوبی دیشب نیمه های شب بود رفتم صداش کنم بیاد پیشم خیلی سر درد داشت میگفت همش،فک میکنم زدم ...

چقدر نابالغی که رفتی تمام دعواها و جز به جز کل کل های بین خودت و شوهرتو برای دوستات تتعریف کردی.

اصلا آدم احساس حقارت بهش دست میده بخواد به دوستش بگه شوهرم دیشب فلان کرد و فلان گفت.

دوستت هم اگر دوست بود میگفت این حرفا تو دعوا طبیعیه. طرف از کوره در رفته چرت و پرت گفته


"برای اینکه مردم در خط نگه‌داشته شوند، آن‌ها باید گرسنه، نیازمند، بی‌سواد، و خرافی نگه‌داشته شوند. اگر فرزند بقال باسواد شود، او نه‌تنها به سخنرانی من انتقاد خواهد کرد، بلکه واژه‌های بدیعی را نیز بکار می‌برد که نه شما و نه من نمی‌توانیم آن را بفهمیم … چه اتفاقی می‌افتد اگر کودک علوفه‌فروش باهوش و توانا باشد و کودک من، ...،تنبل و احمق باشد؟"

ببین اسی من زیاد حس عذاب وجدان بهت نمیدم 

چون عصبی بودی ک اشتباه کردی

درسته خدایی نباید فوش میدادی ولی اونم دهنشو نبست بدترش و به بابای خودت گفت 

الان زشت دعوا نداشته باش ولی خیلیم نشون نده ترسیدی 

یا نگو آره من اشتباه کردم و اینا 

بدتر میشه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز