هروقت اموالمون دادن اونوقت میبخشمش مدرکی ندارم وقتی بچه من آرزوی ی خوراکی یا لباس گرم داشت اما خانوادش با اون پول ما دورهمی می‌گرفتن شوهرم تو قبر ناراحت ما نمیشد بزار عذاب بکشه سرپل صراط همو میبینیم امیدوارم مادرشوهر سابق و پسر و زنش و دختراش ب عزای بچه هامون بنشینن
من مادربزرگم سکته مغزی کرده بود خیلی حالش بد بود
من کلا اهل مشکی پوشیدن نیستم با دل داغون رفتم لباس سیاه خریدم و وسیله جمع کردیم رفتیم دهات
الان دوسال از اون روز میگذره و هدارو هزار مرتبه شکر مامانیم رو خدا ذپباره بهمون برگردپند و الان سایش بالای سرمونه
باور کن اصلا نه برای من نه پسرم دیگه مهم نیست چون ما خیلی سختی کشیدیم پسرم بارها برای کباب همسایه ها گریه میکرد مادربزرگش هر پنجشنبه ختم قرآن میگیره و ختم صلوات اما من بهشون گفتم نه من مهریه امو حلال میکنم نه پسرم حقشو بجای اینکه همه چیزو بخشید ب اون عروسش چون خواهر زادهاش هست فقط خونه خودمون رو ک ب هزارتومنش شریک نبودن بده نمیدونی چقدر طلا فروختم
