ولی زندگی داره به نحوی پیش میره ...که مجبورم
به جای حضور در اجتماع نشستم درس خوندم از اجتماع و تفریححات جا موندم . دوستی با دختر از نظر خانواده من سم بود.
طرحواره هام فعال شده ..دست خودمم نیست . ریشه در بچگیم داره.
حسود شدم حساس شدم حسرت میخورم ..اگه بیخیال نباشم . قشنگ روحم تیکه تیکه میشه .
هر عقده و مشکلی از بچگی داشتم داره خودشو نشون میده.
20 سال درس خوندم ولی احساس میکنم مث بقیه زندگی نکردم . بقیه بردن من شکست خوردم . همه ازدواج کردن بچه دار شدن .