اینی که الان نامزدم باهاش پسرِ دختر عمه پدرمه
خیلی خانواده خوب و اصیل و اینا
مادرشم خیلی منو دوست داشت همیشه
منم با پسرش از بچگی هم بازی بودم و حرف میزدیم
آقا من و ایشون بعد از حرف زدنای متعدد رفتن و اومدن همه موافقت کردن که نامزد کنیم تا بعد اگر با هم جور بودیم عقد کنیم و بقبه داستان