ما آدر مراسم نامزدیو گرفتیم و همچی خیلیم قشنگ و خوب داشت جلو میرفت
تا اینکه من دو سه تا ازدوستام دو روز پیش رفتیم خرید
مرکز خریدی که رفته بودیم خیلی بزرگه
ما رفتیم بشینیم کافه-رستورانی که همونجا بود من مادرم زنگ زدن پاشدم رفتم کنار باهاشون صحبت کردم
توی همین حین که داشتم راه میرفتم و صحبت میکردم
نامزدم و اکیپشکه میشد چند تا از دوستای پسرش و چند تا دختر دیگه با هم نشسته بودن
تا همینجا مشکلی نبود
مشکل از اینجا شروع شد که نامزدم دستشو انداخته بود دور کمر یکی از دخترا و حرف میزدن