2777
2789
عنوان

چرا اینقدر رابطه ها ترسناک شدن

370 بازدید | 26 پست

جدیدا خیلی میشنوم ک عروس ب شوهر خواهر شوهر توجه نشون میده یا بهم نخ میدن

همین چن وقت پیش عروس ی خانواده با داماد همون خانواده خیلی نزدیک میشه جوری ک پسره بجا اینکه ب زن خودش ک عقدش بوده زنگ بزنه  همش درحال تلفن کردن ب زن داداش زن خودش بوده و الکی ب زن داداشه میگه زنم ی چیزی راجبت گفته اون عروس آشغال هم هرچی راجب گذشته خواهرشوهرش میدونسته چ راست چ دروغ ب پسره میگه پسره هم ی سال تمام دختر بیچاره رو بلاتکلیف گذاشت ب ک ا رت  دختره رو هم گرفته بود و آبروشو برد و اخر سر هم از زیر مهریه در رفت و قضیه رو با ۲۰۰ میلیون تموم کرد رفت پی زندگیش

حالا عروس خودمونم ک از آشناهای همون خانواده  هستش حس میکنم زیادی جلو شوهرم خودشو خوب نشون میده زیادی توجه داره و تحویل میگیره


نگران شدم

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

از قبل هم این چیزا بوده؟؟ یا جدیدا زیاد شدهزندگی متاهلی واقعا نیاز ب مراقبت داره


به نظرم از قبل بوده

اما انگار جدیدا تعریف میشه و قبلا گفتنشم قبح خاصی داشته 

.

توی یکی ازفامیلای خیلی نزدیکمون این مسئله پیش اومد عروس خانواده و دامادخانواده باهم درتماس بودن همه میفهمن و عروس رو بادوتابچه طلاق میدن و بعدچندوقت مرده از تنهایی و ناراحتی و حرف وحدیث سکته قلبی میکنه میمیره و داغش هنوز رو دل ماست.  میدونم هردوطرف مقصرن اما به هم جنسای خودم میگم توروخدا یکم خوددار باشین و حواستونو جمع کنین زندگیا رو چه فامیل چه غریبه ازهم نپاشین 

لایک نکنید❤️

به نظرم از قبل بودهاما انگار جدیدا تعریف میشه و قبلا گفتنشم قبح خاصی داشته

واقعا نگران شدم.  زن داداش خودم هم جلو شوهرم بلند بلند میخنده و تمام حواسش ب شوهرمه ک ببینه چی میگه یا ی سری تمام لباسای شوهرم رو ریخته بود بیرون از کشو و همه رو مرتب کرده بود منم مشغول اشپزی بودم فکرشو نمیکردم حداقل بخواد جلو شوهرم اینو تعریف کنه

ک گفت بعد هم تا شوهرم چیزی میخواست سریع پا میشد میداد دستش اصلا فرصت نمیداد من خودم پاشم

وا چه پاچه خواره خوشم نیومد

همین کاراش باعث شده حس خوبی نگیرم ازش

مثلا تا شوهرم برام ی چیز ترش میگیره (من عاشق ترشیجانم) یهو میگه نگیر براش  خوب نیست یا فلان چیزو بگیر و ب هر بهانه ایی خودشو دخالت میده یا اگه جایی میرسونیمش بجا اینکه بخواد از من تشکر کنه یا کلی ی تشکر  کنه همش سعی داره ب شوهرم نگاه کنه و از اون تشکر کنه 

جوری ک حس میکنم اصلا کاری ب من نداره و تمام هدفش شوهرمه

همین کاراش باعث شده حس خوبی نگیرم ازشمثلا تا شوهرم برام ی چیز ترش میگیره (من عاشق ترشیجانم) یهو میگه ...


ارتباطتون رو کم کن 

بدم اومد ازش اه اه 

جلو شوهرتم یوقت ازش تعریف نکنی 

.

ارتباطتون رو کم کن بدم اومد ازش اه اه جلو شوهرتم یوقت ازش تعریف نکنی

جدیدا خیلی باهاش صمیمی نمیشم یا چیزی راجب زندگیم میپرسه کلی جواب میدم اووووه ی وقتایی با شوهرم ک تلفنی حرف میزدم میموند ببینه ما چی بهم میگیم پاشو از گلیمش دراز تر کرده بود

خب پس مشخصه همه ام میشناسنش

همه رو نمیدونم ولی ادم بی بفکریه خودش رو تو موقعیتی میزاره ک همه راجبش بد فکر کنن چ زن چ مرد  وقتی هم بهش میگم میگه بقیه مهم نیستن شوهرم راضیه در صورتی ک داداشم ب شدت غیرتیه و اگه ی روز اشتباهی کنه بدون شک داداشم اونو میکشه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792