رفتم کمک زن رفیق شوهرم که از مکه برگشته بود معنای واقعی چشم دل سیر

شوهرم یک رفیق خیلی صمیمی داره که رفته بودن مکه .

خانمش که با من جور بود ازم خواست برای تدارکات موقع برگشت شوهرش پختن غذا و آماده سازی خونه ...، اینجور چیزها در یک هفته گذشته برم کمکش .

من گفتم غذا رو بدید رستوران اما خانمش گفت شوهرم گفته غذا را خودتان بپزید (دلیلش نمیدونم)

۷۰۰ نفر در سه نوبت دعوت کرده بودن تخمین زده بودن حداقل ۹۰۰ نفر برای غذا بیان 

خلاصه رفتم خونه اشون چیزی که نظرمو جلب کرد ما این‌همه باهاشون ارتباط خانوادگی داشتیم با هم بیرون رفتیم مسافرت رفتیم اونا چند باری مهمونی و شب نشینی اومدن خونه ما ولی ما تا حالا نرفته بودیم 

خونه اشون ۳ طبقه بود طبقه اول که پارکینگ بود 

دوتا طبقه بعدی مسکونی 

تو پارکینگ خونه اشون که در تدارک غذا و پذیرایی بودیم یک بی ام دبلیو سری پنج ۲۰۱۸ بود که بالای ۱۲ میلیارد پولشه یک ایکس تریم vx شاسی بلند بود اونم فکر کنم ۵ میلیارد باشه یک هیوندا آزرا جدید که فکر کنم ۶ میلیارد باشه یک دنا پلاس یک تارا یک ۲۰۷ با یک وانت نیسان صفر

یعنی بالای ۲۰ میلیارد فقط ماشین تو پارکینگ پارک بود

طبقه سوم که از همه لحاظ تکمیل بود برای پذیرایی از آقایون آماده کردیم ولی خالی بود.و طبقه دوم که برای پذیرایی از خانم ها آماده کردیم خونه خودشان بود بگم دکوراسیون خونه اشون بالای ۵ میلیارد خرجش شده بود وسایل خونه اشونم همه اش گرانترین مارک ها که اونا هم بالای ۲ ۳ میلیارد هزینه اشون بود مثلا فقط یخچالشان ۳۰۰ میلیون بود یا تلویزیونشان ۳۰۰ میلیونی بود یک کتابخانه داشتن بالای ۵ هزار کتاب داخلش بود هر کتابی که بگید.

فقط آسانسور خونه از نظر من قیمت اسانسور نمیدوم بالای یک میلیارد هزینه براش شده بود اینقدر لوکس و شیک بود 

جالب بود برام این همه ارتباط خانوادگی داشتیم میدونستم پولدارن چون بابای پسره خیلی مال و اموال داره از اونا که (زمین و ملک از گذشته زیاد خریدن)اما نمی‌دونستم اینجوری من همیشه فقط دنا و ۲۰۷ رو دیدم زیر پاشون راجب همه چیز تو مسافرت بیرون با خانمش حرف زدم یک‌بارم نشنیدم بگن چی خریدیم یا چی با چه قیمتی خریدیم مثلا بگن یخچال خریدیم ۳۰۰ میلیون (برعکس خیلیا) 

از شوهرم پرسیدم گفت بی ام دبلیو اینا مال خودشانن

معنای واقعی کلمه چشم و دل سیر را فهمیدم 

معنای واقعی کلمه باکلاس واقعی بودن را فهمیدم 

شوهره که من می‌دونم تو کار آزاده 

خانمش که پزشک هستش 

اینهمه آدم اومد و رفت چقدر با حوصله بودن چقدر به مردم احترام گذاشتن چقدر خوش اخلاق چقدر خاکی مخصوصا خانمش 

خانمش با اینکه پزشک بود جای اعتراض به شوهرش که پذیرایی ببر رستوران یا غذا اونجا بیار یا کارگر بگیر به دلیل نامعلومی که شوهرش ازش خواسته بود خودش تدارک غذا و پذیرایی و استقبال دید و با صبور ترین حالتی که وجود داشت همه چیزو راست و ریست کرد.