2777
2789

از قبل تایپ کردم، پارت پارت میذارمش براتون

فقط و فقط میخوام عبرتی شه برای همسن و سالام که بدونید رو خودتون تمرکز کنید،غصه هیچیو نخورید،درس و کار و حرفتون هیچوقت ولتون نمیکنه،اما همه به نحوی تو زندگی ناامیدتون میکنن


پیشاپیش اگر کپی پیست کردنم بخاطر سرعت عالی(😂) نت طول کشید عذر میخوام و عمدی نیست.

بینش به سوالاتون جواب نمیدم تموم شد جواب میدم.

تو خانواده ای سنتی دنیااومدم و مثل هر خانواده ای نگران دخترشون بودن

نامحسوس کنترل میشدم برای همین تا راهنمایی فقط سرم تو کتاب و درس بود و خب تو یه شهر کوچیک اطراف تهران زندگی میکردم و طبیعتا جو شهر کوچیک رو خودتون میفهمید.

یه پیج با فالور بالا اون زمان که این چیزها خیلی خفن بود داشتم عکسی هم از خودم نمیذاشتم

صرفا پروفایلم یک سوم صورتم بود یه ایدی گنده هم روش و نور رو در حدی که انگار نیم ساعت بعد ظهورمه زیاد کرده بودم😂😂

و صرفا تکست پست میکردم.

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

سرتون رو درد نیارم

نامزدم اون زمان تو اون پیج بهم دایرکت داد که فالوبک بدیم( اون زمان باب بود) و حرف زدنمون شروع شد

خیلی متین و سنگین حرف میزد، کوتاه و رسمی

و صرفا هرچندروز یکبار احوال پرسی.

فهمیدم اونم یکی دیگه از شهرستان های تهران زندگی میکنه

بماند که از اولش راجب سن و تحصیل دروغ گفت و بعد از ۲سال فهمیدم

چندماه به همین منوال گذشت و تو این بین وارد رابطه هم شد و اون تایم حرف نزدیم( اون زمان متوجه نبودم، چون اولین ارتباطم با جنس مخالف بود اصلا نمیفهمیدم هیچی و خب طبیعتا سنمم کم بود)

بعد از یه مدت که برگشت و باز مدت ها حرف زدیم

دیگه علنی وارد رابطه شدیم 

بز لایک

 """"زندگی یک دروغ مسخره بود ..... هیچ کس واقعا وجود نداشت ‌‌‌‌."""..-------یک ضرب المثل آفریقایی هست که میگه ::" امید وارم زمانی که مرگ میاد به سراغت  زنده پیدات کنه -----{¤■□♡گاهی خورد شدن استخوان هایم را  زیر بار زندگی های نکرده ام احساس میکنم ♡¤■□} ●●○بزرگ ترین گناهی که یک  انسان میتواند مرتکب شود ...  من مرتکب شده ام  .. خوشبخت نبوده ام بگذار بهمن یخ زده نسیان ... مرا درکام خود فرو ببرد ، نابود کند ;;بی شفقی 《《♤♤●●○ (بادبادک تنها همان قدر از آسمان سهم می برد که نخش به او اجازه دهد. اما خود را با خیال در زمین نبودن آرام میکند نگذار هیچ نخی به تو وصل باشد .نخ ها لایق عروسک های خیمه شب بازی هستند و بس .... ) ""چه میدونم"" .... منم اولین باره دارم زندگی میکنم ..............🖤🖤من اگر نیکم و بد تو برو خود را باش ... هر چه انسان تر باشی زخم ها عمیق تر=/ خواهد بود ... هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر  غصه خواهیم داشت...٪^ا نمیدانم چرا ؛*هرگز جسد انهایی که میگفتند بی تو میمیرم پیدا نشد ... اینجا در دنیایی من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند دیگر گوسفند نمی درند به نی چوپان دل می سپارندو گریه میکنند.. گاهی رد بعضی از زخم ها باید توی وجودت بمونه تا دوباره تکرارش نکنی🥀🥀  

چندماهی طول کشید اما من بخاطر ترس یاهرچیزی نرفتم ببینمش اونم دانشجو شده بود تهران، گاهی میگفت بیام ببینمت چون ماشین داشت اما من میپیچوندم و سراین قضیه که ندیدمش رابطه تموم شد

اما خانواده اون در جریان بودن خاله و رفیق ها و دایی و دوتا خواهرش که یکی همسن و یکی بزرگتراز من بود.

پیجمو دلیت کردم و یه پیج پرایوت زدم

خواهراش فالوم کردن، و بعد یه مدت پیام دادن داداشمون رفته توی رابطه جدی و درحد نامزدی توهم برو پی زندگیت

منم گفتم باشه،

اما خب یه دختر بچه سال، اولین ارتباطش، هرروز و هرشب کم کم ۵ساعت تلفنی تا صبح حرف زدن و کل روز رو چت کردنا، تموم شدنش از جانب اون،خیلی ضربه بزرگی بود درسم افت کرد صرفا میخوندم و حفظ میکردم که یه نمره نسبتا خوب بگیرم که خانوادم شماتت نکنه

اما هیچ یادگیری نداشتم

بشدت لاغرشدم و هرشب گریه و غصه

به هر دری زدم که برگرده، هرکاری بگید، التماس خدا، دعا گرفتن و هر خرافه ای که کاش اینکارو نمیکردم و برنمیگشت

دیگه بعد از یه مدت کنار اومده بودم

که متاسفانه و شوربختانه برگشت

یعنی به پیجم ریکوئست داد قبول نکردم دایرکت مسیج داد که قبول کن و حرف دارم

و حرفاش چی بود:

•بدون تو نمیتونستم

+چندماهه جداشدم

+اصلااونو دوست نداشتم

+از بس خواهرم حرف تورو میزد الکی بهش گفتم اونو دوس دارم و جدیه برام

+تقصیرتو بود که جداشدیم

+کاری باهام کردی که هیچکس نکرد و نمیتونم به کسی دل ببندم جز خودت (نکبت😂)

منم که خام و بچه و بازهم تنها مرد غریبه ای که میشناختم و حرف زده بودم تا اون سن خودش بود

یه مدت نه و نو اوردم

اما بعد از چندماه اصرار و پیام فقط از جانب اون

گفتم باشه میام میبینمت

ما یه خونه نقلی کوچیک تو تهران داریم که گاها برای کار یا درمان میرفتیم اونجا میموندیم

خواهر بزرگه اون ادم هم خودش مستقل تهران زندگی میکرد و این گاها میومد پیش خواهرش

قرارشد تهران همو ببینیم

من با خانواده اونجا بودم

اونم خونه خواهرش

قرارمون یکشنبه بود

و دقت کنید تو تمام این چندماه همش فقط حرفای عاشقانه و مردم از دوریت و تب کردم از نبودنت میزد ، جبران میکنم همه چیو، ادم شدم...

دم دیدن من پام پیچ خورد گفتم نمیام

گفت شده بیام دم درتون فقط ۵ دقیقه تو ماشین ببینمت باید بیای

گفتم خب بذار یکشنبه همو ببینیم که بهترشده باشم

شنبه شد،استوری گذاشت باز کردم دیدم از جادست و مسیر برگشت به شهرشون

گفتم رفتی؟ گفت اره کار پیش اومد برگشتم شهرم

منم حرفی نزدم!

چندماهی طول کشید اما من بخاطر ترس یاهرچیزی نرفتم ببینمش اونم دانشجو شده بود تهران، گاهی میگفت بیام ب ...

خب منم لایک کن بیام بقیشو بخونم 

الان چی قبول شدی چند ماه درس خوندی؟ 

منم نامزدم بهم خیانت کرد با دختر داییش و امسالم کنکور قبول نشدم فکر نکنم انگیزه ادامه دادن داشته باشم رشتم تجربیه

😶عججججب🤑

۵شنبه با دوستم رفتیم یکی از مال های معروف تهران

من تاحالا از نزدیک این اقارو ندیده بودم ولی خب به خاطر قد بشدت بلندش و مدل موهاش میشناختم اگر میدیدمش 

و همچین هم شد!

 تو یکی از کافه های مال نشستیم دوستم گفت این خودش نیست؟گفتم کو؟ و دیدم سر یه میز

با ۳تا خانم نشسته

تو اون مدت جدایی یکم دل بریده بودم، یخ کردم قشنگ اما حالم بدنشد

ازمون دور بودن و چیزی واضح نمیشنیدم

اون شب تموم شد

برگشتیم چندروز بعد استوری گذاشتم از خودم

باز پیام داد! گفتم اقای فلانی برگشته بودی شهرت؟ گفت اره! گفتم پس ۵شنبه بابای من تو فلان کافه بود

شروع کرد طومار نوشتن که اره چون دوستام اگر میفهمیدن تهرانم هی مسیج میدادن که بیان پیشم

اون استوریو گذاشتم که بگم نیستم

( ارواح عمت! مگه چت منو تو رو دوستات میخوندن)

و دلایل چرتی که الان برام چرتن! اون زمان از حماقت یا بچگی یا مهم نبودن شخص! پذیرفتم و مهم نبود برام.

خب منم لایک کن بیام بقیشو بخونم الان چی قبول شدی چند ماه درس خوندی؟ منم نامزدم بهم خیانت کرد با دختر ...

پزشکی میخونم عزیزم، دیگه اخر ترم ۱ هستم

راستشو بخوای مفید مفیدش ۶.۷ماه

عید شد، باز به بهانه سال نو پیام داد، و اینبار جدی تر

شروع کرد همه خاطراتو مرور کردن و حال من رو بدکردن

همه اپ هام پاک کرده بودم بجز واتساپ که با مشاورم در ارتباط بودم( چرت ترین اشتباه قرن متنفرم ازش تاابد بیچارم کرد و پشت کنکوری )

سال کنکورم بود

خودم به لطف مشاور بیشرفم تاعید تاییمو از دست داده بودم

و تازه به خودم اومدم و کنسل کردم

و رفتم با یه گروه مثلا معروف که بدتر از قبلی بودن

ولی خب از فروردین مجدد استارت زدم

که این اومد، مشعولم کرد

دوباره ارتباط شکل گرفت

تو اون تایمی که ادم فشار روشه فکرمیکنه تنهاست

احمقه،فکرکردم عه! این حواسش بهم هست.

گول نزنید خودتونو که فلانی حامی منه تو سال کنکور

اگر رابطتون رسمی نیست فقط یک در هزار ارزشش داره.

خلاصه که به لطف مشاورین و خودم و اون بی شرف!

رتبه کنکور من شد نجومی!

دیگه ارتباطمون شکل گرفته بود

حرف جدی شدن و عروسی بود

قرار ۶ماه دیگه خاستگاری( اخه ادم احمق کی تو اون سن ازدواج میکنه، خودمم قبول نداشتم اما بخاطر اون و کنارش بودن گفتم اشکال نداره در حد یه نشون باشه که راحتتر ببینیم همو و ارتباط زیر نظر خانواده باشه که مثلا دیگه صدمه نبینم)

خراب کردم :) افسرده‌بودم،دوستام از من ضعیف تر بودن قبول شدن اما من نه

شرمنده خودم،شرمنده خانوادم و اون هزینهای هنگفت

تا زندم نه اون نه خودم و نه اون گروه و اون مشاور نمیبخشم

پزشکی میخونم عزیزم، دیگه اخر ترم ۱ هستمراستشو بخوای مفید مفیدش ۶.۷ماه

خوب دولتی یا ازاد میخونی؟

و سال دوم قبول شدی؟ 

فیلم کدوم استاد هارو نگاه میکردی ؟

و روزی چند تا تست میزنی 

من نه کتاب دارم نه پول گرفتن مشاور نه روحیه درس خوندن چون مامان بابام طلاق گرفتن هشت ماه طول کشید خیلی ازیت شدم لاغر شدم داغونم چهار پنج ماه به کنکور نمونده فکر نکنم سال دیگم برم دانشگاه کامل امیدمو از دست دادم حالم بده به خودکشی فکر میکنم

😶عججججب🤑

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792