بعد از کنکور قرارشد همو ببینیم
و همون تهران دیدیم!
دیت اول ۱۰ دقیقه طول کشید عملا تا سوارشدم مجبورشدم پیاده شم
چون شیر اب خونه خواهرش ترکید مجبورشد سریع بره
کلی شکلات خریده بود و کلی قربون صدقه و وای بعداز سالها دیدمت و...
شبش اصرار کرد بیا فرداهمو ببینیم باز
فردا قرارمون بیرون بود! تو راه اومدن تصادف کرد و باز من برگشتم خونه( واقعا تصادف کرده بود فرداش با کاپوت داغون اومد)
باز اصرار که فرداش همو ببینیم
من عاشق دربند بودم
گفت بریم دربند! نزدیک دربند باتری ماشین وسط خیابون خوابید، مردم ماشینو بزور هل دادن بغل و امداد خودرو اومد و باز من مجبورشدم برگردم خونه
(خدا کم مونده بود شهاب سنگ از اسمون بفرسته که من احمق بفهمم این خوب نیست😂😭)
باز دو روز بعد ماشین رو درست کرد و اصرار که روز اخر تهران بودنشه بریم بیرون
و این تنها دیت ما بود که اونم بخاطر حساسیت خانواده من کلا ۲ساعت بیرون بودم