2777
2789
عنوان

از پزشکی قبول شدن تا برگشتن نامزد خیانتکار

| مشاهده متن کامل بحث + 467 بازدید | 49 پست

و خلاصه از اون اصرار از من انکار

گفت باشه میام خاستگاری بعدش که اوکیی

گفتم خاستگاری هم نه من هنوز درست نمیشناسمت

(حیف پولایی که ریختم تو جیب دعاکنه و این خزعبلات که تو بیای خاستگاری من😂😭)

دیگه زد به در کولی بازی و جداشدن

من چون کنکورمو باخته بودم فکرمیکردم باید دوستی اینو بچسبم

چقدر اشک و ناله و زاری و التماس

چقدر خودمو کوچیک کردم اما خب بلاک شدم! و تمام

البته تو اینستاهمو داشتیم که خودم انفالو ریمو کردم!

هنوز خواهراشو داشتم

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اخر تابستون گذرم به شهرشون خورد این تهران بود

خواهر کوچیکش از استوریم دید و اصرار که بادوستم میایم دنبالت بریم دور دور(منم رفته بودم خونه دوستم و خانوادم چون خانوادشو میشناختن خودشون بردن و خودشون اوردنم گذاشتن بمونم)

من دوستمو ول کردم بااینا رفتیم بیرون

بجز یه سیب زمینی و شیک!

ناهار رو من حساب کردم! هرچیز دیگه ای بود من حساب کردم شبش اصرار که بریم خونه ما

به دوستم زنگ زدم گفت اشکال نداره برو

خودش بود و دوستش و مادرش

حتی گل و بسته شیرینی کادویی گرفتم بردم

شامم نخوردیم! و فردا صبحشم یه چایی شیرین و نون و پنیر خوردم و دوستم ۹ صبح اومد دنبالم 

اونم من نمیخواستم بخورم به اصرار خودشون خوردم.

من برگشتم تهران! و به جبران لطفشون و برخورد ظاهرا خوب و گرمشون گفتم که اقا خواهر بزرگشم همیشه میگفت ببینمت و نمیرفتم برم ببینمش!

قرار گذاشتیم یه کافه

ن یه گل خوشگلم گرفتم و رفتم و شامم خودم حساب کردم برای جفتمونو!

بعدش خواهر بزرگش بامن خیلی صمیمی شد

تایم اسباب کشیش بود باهاش پا به پا دنبال خونه گشتم که دختر تنهانره( خانوادم درجریان بودن و راضی نبودن و هرسری با بحث میرفتم اما خب فکرمیکردن طرف دوست صمیمیمه)

حتی چندروزی تا تحویل خونش مونده بود به مامانم گفتم اجازه هست

و وسایلشو اوردیم تو یکی از اتاقای خونمون حدود یک ماه گذاشتیم! ناهار خونه ما مهمون مامان نازنینم بود!

حتی موقع اسباب کشی خودم وسایل مهمشو بااسنپ بردم که مبادا گم شه

کمکش کردم چیدم

هرکاری که احساس تنهایی نکنه

حتی وقتی خانواده خودش ولش کردن و نیومدن کمکش!

شام هایی هم که میخوردیم و سفارش میدادیم مثلا یه پیتزا بزرگ! اونم خودم حساب میکردم( اینارو میگم که به یه چیزی برسیم)

حتی تولدش بود کادو و کیک کوچولو بردم براش 

چون اینقدر در ظاهر خوب بودن که فکرکردم ارزشمندن.

نمیدونم منطقه چندید🤍چون تراز تو هر منطقه رتبه مختلفی میدهاما من ترازم +۱۰ هزار بود..و خب درصدام خوب ...

واسه تهران چه رتبه وترازی میخواد ازادش

من عاشق بارون بودم اون عاشق برف  بود:)گاهی میگم کاش قلبتم مثل برف بود پاک ،سفید:)گاهی میگم نه شاید مثل برفه یخ زده،بی حس.. قلب من سردِه یعنی سرد شده یعنی سردش کردی ولی یخ نزده هنوز چقدر تا یخ زدنش مونده جانا؟اگه دوست داشتین برام دعاکنید انرژیش برگرده بهتون مهربونا:)💚

دفعه اخری که رفتم خونشون دوتا کارت هدیه ای که برادرم بهم داده بود و گردنبند طلام( چون عکس opg گرفته بودم و مجبورشدم دربیارم) تو کیفم بود! و وقتی دنبال چیزی میگشتم کیفمو خالی کردم رو تختش محتواش رو دید!

من برگشتم خونه اونا تو کیفم نبود🥲😅

و اون روز متوجه شدم که تمام مدتی که طرف بامن بوده

بااون دختره هم بوده! و استدلالش این بود که من نیازی بر طرف نمیکردم( حیوانی مگه! یا زنت بودم مگه)

فرداش( هنوز متوجه نبودم گرنبند و پولم نیست) خواهر کوچیکشم اومد تهران زنگ زد بیا ببینمت

با دخترخالش بودن رفتیم گرونترین کافه به خواست اونا

اون دوتا سفارش دادن و من حتی چیزی نخوردم چون شام خورده بودم! گفتن کارت باهامون نیست حساب نمیکنی بریزیم برات

گفتم باش( احمق!)

حساب کردم فیشو گرفتن

حتی برگشتن خونه مسیج داد که شماره کارت بده! و هیچوقت نزدن

واسه تهران چه رتبه وترازی میخواد ازادش

خب استان تهران منظورته؟ چون دانشگاه ایران بهتر میگیره

اگر بومی هم باشی فکرکنم نهایتا تا۹۸۰۰ اینا پایینتر من نمیدونم

همون شب متوجه نبودن گرنبندم هم شدم( تو کیفی بود که شب قبلش استفاده کردم و بعداز اینکه از خونه طرف اومدم تو اتاقم بوده و فرداشم با یه کیف دیگه رفتم بیرون پس امکان نداره جای دیگه باشه😅🥲)

چون تو خونمون هم جز من و مادرم کسی نبوده

متوجه که شدم خواهراشو ریمو کردم

و مسیج دادم به خواهر کوچیکش که عزیزم لطف میکنید پولو بزنی لازم دارم! نوشت این باشه پول چیزایی که خونمون خوردی( یه چایی و یه نون پنیر ۱/۷۰۰؟)

پس چیزایی که من حساب کردم چی؟😂😭

فهمیدم که بی لول ترین خانواده دنیا بودن اما به ظاهر فول اپشن.

خیلی خیلی ضربه خوردم

اما خودمو جمع کردم

یه مشاور خوب گرفتم که خدا خیر دو جهاااااان نسیبش کنه

منابعمو عوض کردم و نشستم خوندم

به امید دندون پزشک شدن که بخاطر اینکه میخواستم تهران باشم حتما نشد،شهریه پرداز میشدم و خب شهریه برام سنگین بود رفتم پزشکی:)

اما همین شکست شد اهرم فشارم

همون ادمی که رفت! و روز رفتن گفت من مقصر نبودم تو خودت خنگی که قبول نشدی و نمیشی برو صندوق دار یه مغازه شو حداقل درآمدی داشته باشی( صندوق داری وااااقعا عالیه🤍)

مثل... نادم و پشیمان برگشت! التماس پشت التماس

همه ادم هایی که اون تایم رو برگردندون و دلمو شکستن الان داره زوزه میکشن

اما من فهمیدم که دیگه احمق نباشم!

همیشه اون بیرون یه مرد بهتر هست نباشه به جهنم یه دنیای بهترهست

از خدا چیزیو زوری نخواید به نشونه ها دقت کنید

و فقط و فقط رو خودتون تمرکز کنید

بلاخره اون اتفاق خوبه پیش میاد، و بعدش میبینی چطور زندگی داره بهتر میشه :)

من واقعا الان دارم معنای زندگیو میفهمم🤍🥲

تامام





 

قربونت برم

از این خیلی خیلی خوشم اومد که با پسره هیچ جوری نرفتی خونه خالی و پا ندادی به هوساش 

دختری که بدنشو بخاطر جلب توجه یه پسر در اختیارش نزاره و مقاومت کنه بنظر من برنده است اصلا لیاقتشو داشتی پزشکی قبول شی چون قوی بودی👏

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   nazi09  |  8 ساعت پیش
توسط   domino18  |  7 ساعت پیش