نریز تو خودت برو بردار بو کن گریه کن یکم سبک بشی
ن خونواده همسرم ادمای خیلی خوبی هستن و پسرمو دوس دارن ومیگن یادگارپسرمونه جای باباشه منم نباید گریه کنم چون پسرم میاداشکامو پاک میکنه ولی نمیتونم جلوی خودمو بکیرم باید قوی شد باید سخت تلاش کرد خیلی سخته ولی باید بشه!
عزیزم 🥺🫂
خدا به دلت صبر بده
ای کاش منم اینجوری دوست داشتم همسرمو ، حسودیم شد به میزان عشق بینتون
خدا ب دلت صبر بده دوست عزیز.
ای وای ای وای خدا رحمتش کنه می فهمم چی می کشی برادر منم دو ماه پیش خوابید و دیگه بیدار نشد
روحش شاد،برادر نازنینمو یک هفته قبل به دنیا اومدن دخترش گذاشتیم زیر خاک،الهی بمیرم برات،یاد زن داداشم افتادم،ولی اون هیچ وقت نتونست حتی برای لحظه ای وارد خونش بشه،اخرین پیام برادرم شب قبل موقع برگشت از سرکار به خانومش بود،که دلم برای تو ودخترم تنگ شده،فردا صبحش برای همیشه داغدارمون کرد،بخاطر بچت اروم،باش،زندگی در جریانه،در چشم بهن زدنی ،ماهم رفتنی هستیم
ای بابا عزیزم شوهر زنده بودنش یه دردسر مرده بودنشم
یه دردسر
بخدا اگه بدونی اون دنیا چقدررررر خوبه اگه بدونی الان شوهرت چقدررررر حالش خوبه.......
زندگی گس از زندگی نگاه میکنی؟!
میدونی آدمای مختلفی چیزایی که دیدن رو تعریف میکنن ولی حتی هموناییکه کلی گناه کردن هم بازم وقتی میخواستن برشون گردونن همین دنیا دوس نداشتن برگردن هرکی رفته دوس نداشته برگرده همه شون درمورد یه چیز صحبت نمیکنن همه چیزو نمیگن هیچکدوم شون درباره مهربونی و بخشندگی خدا هیچ حرفی نزدن تو فک کن چقدررررر بخشندگی خدا زیاده رحمت خدا زیاده که هیچکی حتی آدمایی که کاره بد کردن هم دلشون نمیخواد برگردن
انقد برا اون خدا بیامرز خودتو ناراحت نکن....
اسی عزیز. سلام. چهل و سه صفحه خوندم تا تونستم بهت برسم. ماشاالله به شما که اینقدر خانم مودب و صبوری هستی خیلی گریه کردم. خدا خانواده همسرت رو حفظ کنه . من چهل و دو سالمه و پونزده ساله ازدواج کردم. منم سالهای اول زندگی خیلی عاشق بودم. ولی الان متاسفانه هیچ عشقی نمونده. اصلا دلم برای شوهرم تنگ نمیشه. از نبودنش خوشحالم چون خیلی اذیتم کرده. ایشون خیلی بی احساسه. قهرای وحشتناک و طولانی داره. دیگه هیچ حسی بهش ندارم. حق دارم به نظرت؟؟ دوست دارم هیچوقت خونه نیاد. مهربونه. بچه هامون خیلی دوست داره ولی چه کنم که قهراش خیلی منو دلزده کرده. واقعا دوست دارم بمیره و از دستش راحت بشم.
