میدونی من چیکار کردم، خودمو راحت کردم ، نمیرم خونه ی مادرم.
الان ۲۷ آذر خود مامانم دعوتمون کرد شام، تولد داداشم بود.
کادو روز مادر رو هم دادم و دیگه تا امروز نرفتم.
اون خواهرم فکر کن، سه شنبه هم ناهار و هم شام اونجا بود، پنجشنبه هم زنگ مامانم زدم باز اونجا بودناهار و شام.
و جالبه شنبه هم برای روز مادر باز ناهار و شام.
و با مزه است هی بهم میگه وااای شما چقدر برنج مصرف میکنین ، ما کل سال ۱۰ کیلو برنج مصرف داریم.
تو دلم گفتم خرج تو رو بابامون میده