ببین مامان من، دیدم بعد رفتن اونا، دور از جونش عین جنازه میوفته، از دست درد ناله میکنه.
ولی میگه ما مردیم ، دیگه نمیان و از این حرفا.
منم دیدم بهش فشار بیاد خودش میگه.
و البته بگم خواهرمم یه کم زبون نفهمه و مامانم از اون بیشتر میترسه.
مثلا خنگه، بهش مامانم تذکر بده، میره میزاره کف دست شوهرش، شوهرشم زرنگ اون میکنه چماق تو سر خواهرم