گفت من تااخر عمرمحاله پاموخونه ی پدرت بذارم
هرچقدمبگی دیگه مننمیاماونجا
بهمگفت ببیندستمزیرساطور توعه ولی قطعشمکنی نمیام(فکرکنمچونهمهدچیز به نام منه اینجوری گفت)
تهشمگفت میخوای جدا شی بری
بروعیبی نداره
ولی من بمیرمم دیگه پاموخونه ی پدرت نمیذارم😔
بخدا بابامخیلی ادمخوبیه
جزاحترام هیچ کاری در حقشوهرمنکرده
ولی این داره اینجوری میکنه
خدا شاهده همه روسربابامقسم میخورن
بعد ایناینجوریمیکنه😔دلمداره آتیش میگیره
از دیشب انقدگریه کردم
چشامکاسه ی خونشده
شوهرممدوبارزنگزده حالت چطوره واینحرفا
دارمنابود میشم از فکروخیال
رابطه ی شوهرم وپدرمخیلس خوببود یهوکنفیکون شد😔من نه طاقت این رفتارای شوهرمودارم
نه دل جدا شدن ازش
چیکارکنماخه😔
نگید خودت تنها بروبیا
نمیشه بخدا
ماها خیلی اهل رفت وامدیم
نمیشه همش بدون شوهرمباشم
چیکارکنم اخه😔😔😔😔😔