Zمنم
my Guy همسرم
My Guy:
یه خبری میخوام بگم بهت
Z:
بگو
My Guy:
ناراحت نمیشی
Z:
نه بگو
My Guy:
مطمئن باشم
Z:
اره بابا
My Guy:
میخوام برم سفر
Z:
کجا؟
My Guy:
مشهد
Z:
خودت؟
My Guy:
اره
Z:
به سلامتی
My Guy:
سلامت باشی
بعد عروسی با هم میریم اونوقت
Z:
جدی گفتی دیگه؟
My Guy:
اره مگه زیارت بده
Z:
نه خیلیم خوبه
پس من بگم مهمونی رو کنسل کنن
My Guy:
برای مهمونی برمیگردم
چهارشنبه هوایی برمیگردم
Z:
تهرانی دیگه پیش ما که نیستی
مهمونی پنجشنبه شب
My Guy:
باید یک سر بیام و سریع برگردم جمعه
پنجشنبه ظهر میام و جمعه صبح برمیگردم
در حد یه دیدار میبینمت
Z:
اها باشه
لطف میکنی
My Guy:
چند روز پیش بهت گفتم برا مشهد چندان استقبال نکردی دیگه قسمت شد الان برم
Z:
چه خوب برو
My Guy:
تو نمیایی
Z:
نمیتونم.برو به سلامتMy Guy:
باشه. حدس میزدم نمیایی که تا الان نگفتم بهت.
خودتو ناراحت نکن. الان من میرم رفتیم خونه خودمون با هم میریم اونوقت
Z:
اره
My Guy:
من اولش گفتم ناراحت نشی
قول دادی ناراحت نشی
Z:
نه ناراحت نشدم
My Guy:
خداروشکر
دوران نامزدیه دیگه چاره نیست
Z:
اره
واقعا میری دیگه؟
My Guy:
حتی هفته قبل هم بهت گفتم مشهد
حتی هتل هم رزرو کردم
Z:
خوب کردی
My Guy:
خداروشکر نگران بودم چطور بهت بگم
Z:
اوم
My Guy:
خیلی با خودم فکر کردم که این موضوع رو چطور بگم یه وقت ناراحت نشی
خداروشکر راحت تونستی کنار بیایی همسر عزیزم
خیلی دوستت دارم
Z:
خوبه باز مهمونی کنسل نمیشه
تو اصلا بی من نمیتونی اخه وابسته شدی😂
My Guy:
سعی میکنم خودمو برسونم
میرسم
برا زیارت فرق میکنه
Z:
اره خب😂🤦♀
خب دیگه گفتی حالا برو
شب خوش
My Guy:
عزیزم ناراحت نشو دیگه اینطوری پیش اومده
تو که نمیومدی منم میخواستم برم دیگه الان موقعیتش جور شد نمیتونم کنسلش کنم
Z:
نه بابا برو
My Guy:
میتونم کنسلشم کنم هتل رو ولی ضرر میکنم باید ۵۰ درصد هزینش رو جریمه بدم
احساس میکنم ناراحت شدی
Z:
نه نمیخواد برو
ناراحت نشدم