ی دوستی داشتم همون دوران دبستان
من تازه مدرسمو عوض کرده بودم و رفته بودم تو یه مدرسه جدید که هیچکدومو نمیشناختم از دوستامم جدا شده بودم دیگه بدتر
من یکمی تپولو بودم
آقا من صبح که میرفتم تو مدرسه این دختره و یچه ها به من میگفتن گامبو تا لحظه آخر
خیلییی حالم بد بود خیلییی
به مامانمم هیچی نمیگفتم
یعنی کار هر روزم گریه بود
ولی بخشیدمش