هیچ فرقی نکرد تازه‌توجهش هزاربرابر شد و‌مدام قدردانی میکرد. ی بچه دارم.اینم‌بگم‌خودش عاشق بچه بود من خودم زایمانم طبیعی بود چون میترسیدم تا ۴ماه بعد زایمان نمیزاشتم رابطه داشته باشه
من بارداری اولمه تو سه ماه اولم رابطه جنسیمون یک سوم شده و شاید کمتر حتی🤦♀️
غم انگیزه ولی بله شده
من پر از شور و هیجان زندگی ام
با خوردن یه چایی کنار همسرم عشق میکنم
با حرف زدن باهاش کیف میکنم
با یه دور زدن تو شهر کوچیکمون حالم جا میاد
اونم دوسم داره زیاد
ولی دنیایی ساخته بود تو ذهنش از پسر داشتن یعنی عشق میکنه پسر داشته باشه بزرگترین آرزوش بود
نه برای تاح و تخت دوست داشت واقعا
هرکاری گردیم نشد
تو دوران بارداریم هرکی دید گفت پسره این به فکرش قدرت بیشتری داد و بیشتر خیال پردازی کرد
اما دختر بود
این شد که کاخ آرزوهاش خراب شد میگه باید این ارزونو به گور ببرم
بهم توجه داره به بچه هام همینطور اما غم تو چهره و قلبش کاملا مشخصه پنهان میکنه ناراحت نشم میگه بچه شیر میدی.
اما مردی که کوره آتیش بود سرد شده
رابطشون با باباشون چجوریه
ببین من یه وحشتی دارم به هیچکس هم نمیتونم بگم از اینکه دوتا بچه دارم از اینکه دوتا دختر دارم از آیندشون از اینکه همسرم خیلی پسر دوست داشت از ازدواجشون
خیلی خیلی میترسم انقدر که نمیتونم دیگه از هیچ حالی لذت ببرم
عزیزکم💚
نمیدونم واقعا چطور میتونم بهتون تسلی بدم
من آدمی نیستم که نسبت به جنسیت خاصی تعصبی داشته باشم ولی این حق تمام آدم هاست که دلشون بخواد یک جنس رو بیشتر دوست داشته باشن حالا به هر دلیلی که به خودشون مربوطه و یا اینکه وقتی دختر دارن بخوان بعدی پسر باشه و برعکس
این اشتباه از همسر شماست که وقتی اینقدر براش مهم بوده از روش های پزشکی استفاده نکرده ، بهترین کار اینه به چیزی که خدای مهربان براتون در نظر گرفته راضی باشید چون مطمینا حکمتی بالاتر و بهتر از اونیکه نیست که خدا برای آدم بسازه
کمی بهم زمان بدید اگر بهتر نشد از مشاور رفتاری و خانواده کمک بگیرید
اره اشتباه از من بود
گفت نیاریم دیگه شاید دختر بشه
گفتم بریم ای وی اف
گفت نه
یه بچه داریم بسه
من گفتم نه ی بچه ظلمه در حقش من اصرار کردم دومیو بیاریم
رژیم و اینام تحت نظر ماما انجام‌دادیم ولی خدا نخواست
اما هنوز نتونسته هضمش کنه
من بهش حق میدم دوست داشته باشه شاید اگر دوتا پسر داشتم منم ناراحت میشدم و دختر میخواستم
سلامت باشی گلم
ان شاالله اگر خدا صلاح بدونه میده باور میکنی پسر من ناخواسته است بعد ۹ سال حامله شدم همسرم گفت سقط من زدم زیر گریه خودشم سری پشیمون شد بغلم کرد بوسیدم گفت اینم پسرت مگه پسر نمی خواستی همون شد پسر وقتی خدا بخواد میده من میگفتم یه پسر بیاریم همسرم میگفت نه دیگه بچه نمی خوایم منم دیگه بیخیال شده بودم که یهو خدا داد
رابطه اشون خوبه خدا رو شکر گاهی جرو بحثم دارن باهمدیگه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز