2777
2789
عنوان

یک لحظه نگاهم کن 💜💜💜

| مشاهده متن کامل بحث + 9533 بازدید | 1541 پست

مرحوم حجه السلام آقای حاج شیخ «محمد تقی بافقی» یکی از علماء مبارز زمان رضاشاه پهلوی بود که مکرر آن شاه ظالم او را زندان کرد و تبعید نمود.


او (طبق نوشته گنجینه دانشمندان جلد ۳ صفحه ی ۶) معتقد بود که به ادله ی اربعه راه ملاقات با «امام زمان» (علیه السلام) باز است.


علاوه بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است.


و ما می بینیم که هزارها نفر آن حضرت را دیده و شناخته و با او حرف زده اند!


مؤلف کتاب پس از آنکه این کلام را مشروح بیان می کند چند حکایت از مرحوم بافقی در این ارتباط نقل می نماید که یکی از آن حکایات این است.


حکایت کرد، برای من مرحوم حجه الاسلام، عالم عامل، عابد زاهد، ملا اسدالله بافقی برادر مرحوم حاج شیخ محمد تقی بافقی در ماه صفر ۱۳۶۹ قمری، او می گفت:


برادرم مکرر به خدمت حضرت «ولی عصر» ارواحنا فداه رسیده و قضایا را به من گفته و سفارش کرده بود، که تا من زنده ام آنها را برای کسی نقل نکنم ولی حالا که از دنیا رفته برای شما چند حکایت از آن ملاقات ها را نقل می نمایم.


یکی از آنها این است که ایشان می فرمود:


قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدس برای زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بروم.


فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم، کوهها و دره های عظیمی سر راهم بود و برف هم بسیار باریده بود.


یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود و سراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانه ای رسیدم. که نزدیک گردنه ای بود، با خودم گفتم، امشب در میان این قهوه خانه می مانم صبح به راه ادامه می دهم. وارد قهوه خانه شدم دیدم جمعی از کردهای یزیدی در میان قهوه خانه نشسته و مشغول لهو و لعب و قمارند با خودم گفتم خدایا چه بکنم اینها را که نمی شود نهی از منکر کرد، من هم که نمی توانم با آنها مجالست نمایم هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است.


همین طور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم و فکر می کردم و کم کم هوا تاریک می شد، صدائی شنیدم که می گفت:


محمد تقی، بیا اینجا، به طرف آن صدا رفتم دیدم شخصی باعظمت زیر درخت سبز و خرمی نشسته و مرا به طرف خود می طلبد!


نزدیک او رفتم او سلام کرد و فرمود محمد تقی آنجا جای تو نیست من زیر آن درخت رفتم، دیدم، در حریم این درخت هوا ملایم است و کاملاً می توان با استراحت درآنجا ماند و حتی زمین زیر درخت خشک و بدون رطوبت است ولی بقیه صحرا پر از برف است و سرمای کشنده ای دارد.

کاربر آقا

به هر حال شب را خدمت حضرت ولی عصر (علیه السلام) که با قرائنی متوجه شدم او حضرت بقیه الله (علیه السلام) است بیتوته کردم و آنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدس استفاده کردم.


صبح که طالع شد و نماز صبح را با آن حضرت خواندم آقا فرمودند هوا روشن شد برویم.


من گفتم: اجازه بفرمائید، من در خدمتتان همیشه باشم و با شما بیایم.


فرمود: تو نمی توانی با من بیائی.


گفتم: پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟


فرمود: در این سفر دو بار تو را خواهم دید و من نزد تو می آیم.


«بار اول قم» خواهد بود و مرتبه ی دوم نزدیک سبزوار تو را ملاقات می کنم، ناگهان از نظرم غائب شد!


من به شوق دیدار آن حضرت، تا شهر «قم» سر از پا نشناختم و به راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم و سه روز برای زیارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) و وعده تشرف به محضر آن حضرت در قم ماندم ولی خدمت آن حضرت نرسیدم!


از قم حرکت کردم و فوق العاده از این بی توفیقی و کم سعادتی متأثر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: چرا خلف وعده شد؟!


من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم.


در همین فکرها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم برگشتم دیدم حضرت «ولی عصر» ارواحنا فداه سوار بر اسبی هستند و به طرف من تشریف می آورند و به مجرد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند و به من سلام کردند و من به ایشان عرض ارادت و ادب نمودم.


گفتم: آقا جان وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم ولی موفق نشدم؟


فرمود: محمد تقی ما در فلان ساعت و فلان شب نزد تو آمدیم تو از حرم عمه ام حضرت معصومه (سلام الله علیها) بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسأله ای می پرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی و جواب او را می دادی، من در کنارت ایستاده بودم و تو به من توجه نکردی، من رفتم!

کاربر آقا

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

مـرحـوم آیـه الله آقـای حـاج شیـخ «محمد تقی بافقی» رحمه الله به قدری در ارتباط با حضرت «ولی عصر» (علیه السلام) قوی بود و در این جهت ایمانش کامل بود که هر زمان حاجتی داشت فورا به مسجد جمکران مشرف می شد و حوائجش را از «امام زمان» (علیه السلام) می گرفت صاحب کتاب «گنجینه دانشمندان» از قول یکی از علماء حوزه علمیه قم نقل می کند که:


حضرت آیه الله حاج سید محمد رضای گلپایگانی فرمودند که: در عصر آیه الله آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری چهارصدنفر طلبه در حوزه قم جمع شده بودند، آنها متحدا از مرحوم حاج شیخ محمد تقی بافقی که مقسم شهریه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری بود عبای زمستانی خواستند آقای بافقی به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم جریان را می گوید:


حاج شیخ عبدالکریم می فرماید: چهارصد عبا را از کجا بیاوریم؟!


آقای بافقی می گوید: از حضرت ولی عصر ارواحنا فداه می گیریم.


حاج شیخ عبدالکریم می فرماید: من راهی ندارم که از آن حضرت بگیرم.


آقای بافقی می گوید: من انشاءالله از آن حضرت می گیرم.


شب جمعه ای آقای بافقی به مسجد جمکران رفت و خدمت حضرت رسید و روز جمعه، به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم گفت، حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) وعده فرمودند فردا روز شنبه چهار صد عبا مرحمت بفرمایند.


روز شنبه دیدم یکی از تجار چهارصد عبا آورد و بین طلاب تقسیم کرد.

کاربر آقا

مرحوم حاج محمد علي فشندي تهراني تشرفاتي به طور مكرر به محضر مقدس حضرت ولي عصر ( ارواحنا فداه) داشته اند و اين تشرف در مسجد مقدس جمكران اتفاق افتاده است:


در حياط مسجد مقدس جمكران مشغول دعا و مناجات و توسل به محضر حضرت بقيه الله (روحي فداه) بودم كه ناگهان سيدي با عظمت را ديدم با خود گفتم اين سيد از راه رسيده و شايد تشنه باشد به طرف او رفتم و ليوان آبي كه در دستم بود به ايشان دادم . . .


وقتي ليوان را به ايشان دادم از او خواستم براي فرج امام زمان (ع) دعا بفرمانيد.

ايشان پس از نوشيدن آب ليوان را به من پس داده و فرمودند: شيعيان ما به اندازه آب خوردني ما را نمي خواهند اگر بخواهند دعا ميكنند و فرج ما مي رسد.


تا اين را فرمودند من نگاه كردم ديدم آن حضرت در كنار ما نيستند و هر چه به اطراف نگاه كردم اثري از ايشان نديدم كه ناگاه متوجه شدم امام زمان (ارواحنا فداه) را ملاقات نموده ام.


اي شيعيان! اي دوستداران امام زمان (ع) اي علما و اي منتظران ظهور و اي كساني كه خود را به حضرت نزديكتر مي دانيد آيا اين نداي مظلوميت امام زمان شما نيست كه اين طور مظلومانه قدرومنزلت و نياز به وجود مقدس خودشان را به نيازمندي يك ليوان آب تشبيه نموده اندو بار ديگر به تمام دوستان خود پيغام داده اند كه كليد فرج ما به حركت شما و به دعاي شماست پس اگر واقعا چنين است و به راستي اگر ما خودمان مي توانيم از همه رنجها وعقب افتادگيهاي زمان تاريك غيبت خود را نجات دهيم پس چرا كاري نمي كنيم و چرا براي ظهور آن حضرت قدمي بر نمي داريم؟!!!

کاربر آقا

جناب حجت الاسلام آقای قاضی زاهدی گلپایگانی می فرماید: من در تهران از جناب آقای حاج محمد علی فشندی که یکی از اخیار تهران است، شنیدم که می گفت: من از اول جوانی مقیّد بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آن قدر به حج بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، مشرف گردم. لذا سالها به همین آرزو به مکه معظمه مشرف می شدم.



در یکی از این سالها که عهده دار پذیرایی جمعی از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحرای عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنکه حجاج به عرفات بیایند، برای زواری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. تقریبا عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمنا متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکی از شرطه هایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده ای؟ مگر نمی دانی ممکن است سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده ای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت بکنی. گفتم: مانعی ندارد، بیدار می مانم و خودم از اموالم محافظت می کنم.

کاربر آقا

آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن که نیمه های شب دیدم سید بزرگواری که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلی، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از جوانها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوانها بیرون خیمه ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود. ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد علی! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟


فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده ای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللّه الحسین(علیه السلام) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز می خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هو اللّه بخوان.


لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(عج) در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است.


سؤال کردم: روز عرفه، که می گویند حضرت ولی عصر(عج) در عرفات هستند، در کجای عرفات می باشند؟ فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می بیند؟ فرمود: بله، او را می بیند ولی نمی شناسد.


گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر(عج) به خیمه های حجاج تشریف می آورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمه شما می آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) متوسل می شوید.


در این موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده ام ولی چای نیاورده ام. عرض کردم: آقا اتفاقا چای نیاورده ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا می روم و برای مسافرین چای تهیه می کنم.


آقا فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چای های دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری، بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمی خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.

کاربر آقا

سپس به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال (سعودی) می دهم، تو برای پدر من یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبایی روی گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.


پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، بوده اند، به خصوص که اسم مرا می دانستند و فارسی حرف می زدند! نامشان مهدی(عج) بود و پسر امام حسن عسکری(علیه السلام) بودند.


نشستم و زار زار گریه کردم. شرطه ها فکر می کردند که من خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه ام شدید شد.


فردای آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شوری پیدا شد.


اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آن که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده اند: «فردا شب من به خیمه شما می آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس(علیه السلام) متوسل می شوید» خود به خود روحانی کاروان روضه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند، ولی من دائما منتظر مقدم مقدس حضرت بقیة اللّه ، روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، بودم.


بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر(عج) بیرون خیمه ایستاده اند و به روضه گوش می دهند و گریه می کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گریه می کردیم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر(عج) حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند.

کاربر آقا

جناب آقای حاج سید حمید مغربی،مداح مخلص وپیرغلام آذری زبان حضرت ابا عبدالله نقل کردندشخصی به قصد زیارت حضرت بقیه الله عج چهل شبانه روز در مسجد مقدس جمکران معتکف می گردد ولی موفق به زیارت حضرت نمی شود.

سپس با ناراحتی بسیار از مسجد جمکران به طرف حرم حضرت معصومه س می آید. وقتی به صحن مطهر بی بی می رسد آقای مجتهدی در پیاده رو کنار صحن مشغول واکس زدن و تعمیر کفش هستند وشخص محترمی هم کنار ایشان نشسته است. او که از قبل باحالات آقای مجتهدی آشنایی داشته، نزد ایشان رفته وبه صورت اعتراض آمیزی می گوید دیدید با چه زحمتی چهل شبانه روز در مسجد جمکران ماندم اما خبری نشد؟؟آقا به او می گویند عجب عجب!!!

آیینه شو جمال پری طلعتان طلب

جاروب زن به خانه،سپس میهمان طلب

ولی او متوجه کلام آقا نمی شود.درهمین بین،شخصی از راه رسیده وبه آقا می گویند کفش های مرا واکس بزنید. هنگامی که ایشان کفش های او را واکس می زنند، او از مبلغ اجرت سوال میکند؟ آقا میفرمایند بابت واکس کفش ها، پنج ریال بدهید.او با تعجب میگوید پنج ریال؟

در جاهای دیگر دو تومان می گیرند!

چرا شما اینقدر ارزان حساب میکنید؟

آقادرجواب به او میگویندخیر آقا جان، سه ریال برای واکس مصرف شده ودو ریال برای دستمزد خودم که جمعا پنج ریال میشود.وبااین که او راضی به پرداخت دو تومان بوده، آقا پنج ریال بیشتر از او نمی گیرند.

وقتی مشتری آنجا را ترک میکند،آن شخص جمکرانی به آقای مجتهدی می گوید او که خودش به این مبلغ راضی بود، چه اشکالی داشت دو تومان را می گرفتید؟ درآن هنگام شخص محترمی که نزد آقا نشسته بود بلند شده و می فرمایند(وقتی انسان پنج ریال را دو تومان بگیرد،امام زمانش را نمی بیند.)و سپس آنجا را ترک می کنند.

شخص جمکرانی که خیلی ناراحت میشود به آقای مجتهدی میگوید ببین رفیقت چه می گوید.آقا پس از نگاهی در جواب می فرماید بی چاره نشناختی؟؟!

آن شخص ،خود امام زمان علیه السلام بودند اما تو نتوانستی استفاده کنی.

وقتی آن شخص معترض این مطلب را میشنود، متحیرانه چند قدمی به سمتی که حضرت رفته بود می رود ولی کسی را نمی بیند، هنگامی که بر میگردد تا نزد آقای مجتهدی برود، می بیند از ایشان و بساط کفاشی هم اثری نیست!

کاربر آقا

راه ملاقات با امام زمان عجل الله فرجه


مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی میفرمود:


پدرم آیت الله میرزاعبدالعلی تهرانی نقل میکرد که دربازارتهران روحانی اهل معنایی بود که مغازه کفاشی داشت معروف به سیدعبدالکریم پینه دوز دربین خواص معروف بود که امام زمان علیه السلام هرچندوقت یکبار برای دیدن سید به مغازه او میرود.پدرم می گوید:

یکبارازسیدعبدالکریم پرسیدم:چرا امام زمان علیه سلام به دیدن شما می آید؟

فرمود:خودم یکبار این سوال را از حضرت پرسیدم،آقافرمودند: 

به خاطراینکه بانفست مبارزه کردی.هرعمل و کاری که بخاطر نفس است راکنار زدی وآن را که خدا خواسته عمل کردی

کاربر آقا

در تهران مرد پینه دوزی بود به نام سید عبدالکریم که من او را کم دیده بودم، نه به خاطر آنکه به او علاقه نداشتم بلکه به خاطر کمی سن، لیاقت معاشرت با او را در خود نمی دیدم ولی اکثر علماء اهل معنی معتقد بودند که گاهی حضرت «بقیه الله» (علیه السلام) به مغازه محقر او تشریف می برند و با او می نشینند و هم صحبت می شوند.


لذا بعضی از آنها به امید آنکه زمان تشریف فرمائی حضرت «ولی عصر» (علیه السلام) را درک کنند، ساعتها در مغازه او می نشستند و انتظار ملاقات حضرت را می کشیدند و شاید بعضیها هم بالاخره به خدمتش مشرف می شدند.


مرحوم سیدعبدالکریم اهل دنیا نبود حتی خانه ی مسکونی نداشت و تنها راه درآمدش کفاشی و پینه دوزی بود.


یکی از تجار محترم بازار تهران، که بسیار مورد وثوق علماء بزرگ و مراجع تقلید بود، برای من نقل می کرد:


که مرحوم سید عبدالکریم در منزل یکی از اهالی تهران مستأجر بود با اینکه صاحب خانه زیاد رعایت حال او را می کرد در عین حال وقتی اجاره اش بسر آمده بود، حاضر نشد که دوباره منزل را به او اجاره دهد و به او ده روز مهلت داده که منزل دیگری برای خود تهیه کند.


روز دهم در عین اینکه نتوانسته بود، خانه ی دیگری اجاره کند منزل را طبق وعده ای که به صاحب خانه داده بود، تخلیه کرده و وسائل منزل را کنار کوچه گذاشته بود و نمی دانست که چه باید بکند؟


در این بین حضرت «بقیه الله» ارواحنا فداه نزد او می روند و می گویند: ناراحت نباش اجدادمان مصیبتهای زیادی کشیده اند.


سید عبدالکریم می گوید: درست است ولی هیچ یک از آنها مبتلا به ذلت اجاره نشینی نشده بودند.


حضرت «ولی عصر» ارواحنا فداه تبسمی می کنند و به این مضمون با مختصر کم و زیادی می فرماید:


درست است ما ترتیب کارها را داده ایم، من می روم پس از چند دقیقه دیگر مسأله حل می شود آن تاجر تهرانی که قضیه را نقل می کرد در اینجا اضافه کرد و گفت: که شب قبل من حضرت «ولی عصر» ارواحنا فداه را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند:


فردا صبح فلان منزل را به نام سید عبدالکریم می خری و در فلان ساعت او در فلان کوچه نشسته می روی و کلید منزل را به او می دهی.


من از خواب بیدار شدم ساعت ۸ صبح به سراغ آن منزل رفت، دیدم صاحب آن خانه می گوید: چون مقروض بودم دیشب متوسل به حضرت «بقیه الله» ارواحنا فداه شدم که این خانه بفروش برسد، تا من قرضم را بدهم.


من خانه را خریدم و کلیدش را گرفتم و وقتی خدمت مرحوم سید عبدالکریم رسیدم که هنوز تازه حضرت «بقیه الله» ارواحنا فداه تشریف برده بودند.


خدا آن تاجر محترم که از دنیا رفته و مرحوم سید عبدالکریم را رحمت کند.

کاربر آقا

داستان سید عبدالکریم کفاش

سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»

 سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.

 پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»

سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !

حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.» (کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی)

کاربر آقا

داستان سید عبدالکریم کفاشسید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و ح ...

🕋🕋☪️📿🕌🕋سلام 🕋🕌📿☪️🕋🕋خدا🕋🕌📿☪️🕋🕋را🕋🕌📿☪️🕋🕋شکر🕋🕋🕌🕋خوبی الله شکرا خداشکرت یاصاحب 🕋☪️📿🕌🕋🕋🕋☪️📿🕋عصروالزمان یاهمگی الله یاقرآن یاقرآن یاقرآن یاقرآم یاامام زمان یالله یاهمگی الله یااهل بیت الله خداشکرت یاائمه اطهارالله یاالله شکرا خداشکرا یاائمهداطهارالله یاهمگی الله یامادرخانم سادات باعمه خانم سادات یاخانم خانم سادات یادخترخانم خانم سادات یامادرخانم سادتت یاعمه خانم سادات یادترخانم خانم سادات یاخانم خانم سادات یامادر ختنم سادات یاائمه اطهار الله یاالله شکرا باالله شکرت🕋☪️📿🕌✅🕋🕋🕋

حضرت آیت‌الله سید محمد کشمیری، استاد ما و از اولیای الهی و اوتاد بود. علمای نجف دربارة عظمت پدر ایشا ...

یاالله یاپیامبرخداباپیامبرخدا الله شکرا البه شکرت سلام 🕋✅🕌☪️📿🕋خدا🕋🕋✅🕋را🕋✅🕌☪️📿🕋شکر🕋✅🕌☪️📿🕋خوبین🕋🕋✅🕋یاالله شکرا یاصاحب الزمان ادرکنی الغوث الغوث باالله شکرا باهمگی الله شکرتون الله شکرت باالله باقرآن یاامام رضا یاهمگی الله یاهل بیت الله یاهمگی الله یاخداشکرت یاامام زمان یاپیامبر الله یاائمه اطهارالله یاهمگی الله یامادرالله بامادرالله یاقرآن مجید باقرآن کریم یاقرآن باقرآن یاهمگی الله یاعمه ختنم الله باعمه خانم الله یامادرخانم الله بامادرخانم الله یاعمه خانم الله بامادرخانم الله باعمه خانم الله یاخانم خانم الله باخانم خانم الله یادخترخانم خانم الله یاخانم خانم الله الله شکرت🕋📿☪️🕌✅🕋🕋🕋

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792