امشب با همسرم بحث کردیم باهم، البته که جفتمونم تقصیرا یی داریم تو زندگی
مثلا من خونه داری منظورم نظافت خیلی بلد نیستم و بجز جارو و کمی گردگیری باقی رو دیرتر انجام میدم، یا میگفت من رو هل ندادی که فلان چیزو بگیریم و الان سرمایه داشته باشیم، از لحاظ جنسی هم متاسفانه سردم، بیشتر بخاطر ترس از حاملگی مجدده البته دست خودم نیست
داشت میگفت و مثال میزد زن فلانی اینجوری، اون اونجوریه
گفت دیگه دوستت ندارم و اگه دخترمون نبود فوری طلاقت میدادم، بعدش گفت دلیل بیار که به چی تو دلم خوش باشه، من گفتم اگه انقدر راحت میگی هرچی دلیلم بیارم مسخرست
بعد گفتم یچیزایی هست حتی فراموش بشه اثرش تو دل آدم میمونه، اولین باری که من رو به فحشکشید و گفت طلاقت میدم و عقدناممون رو مچاله کرد رو یادش انداختم، تعجب کرد چون یادش نبود و بعدشم بهم گفت نمک نشناس(چون فکر میکرد منم یادم رفته ولی چه کنم که بخشیدمش و هیچوقت یادم نرفت)، گفت بخاطر اینکه موقع زایمان به ماما گفته اگه خواستی یکی رو انتخابکنی زنم رو نگهدار پشیمونم، از اینکه اینهمه خوبی من به چشمت نیومده و این حرف تو عصبانیتم یادته نمک نشناسی و دلم شکسته
(عصبانیت آنی داره بخاطر فشار کار از نوجوانی اعتیاد پدرش و....)
گفت از این به بعد هرکی حالتو پرسید میگم من جدا شدم...
من که مقصرم ولی اصلا دوست ندارم اینطوری باشیم، شاید هیچوقت مثل قبل نشیم ولی اینطوری هم نمیشه ادامه داد، به نظر شما من خیلی بدم؟ اینکه یادم مونده چه حرفای بدی بهم زده یعنی نمک نشناسی من؟