برادر شوهرم عاشق غذاهای مامانشه زنشم عین مادر شوهرم غذا درست میکنه چون دوسال باهم زندگی کردن
ینی جاریم غذا میپخت شوهرم حالش بد میشد میگف ی بوی کثیفی میاد آخه غذا باید بوی اشتها آور بده
جالب اینه من هیچوقت روم نشده بهشون بگم اونوق از غذای های من ایراد میگیرن که مجلسی هستن مثلا از سوپ خامه ای درست میکردم تو عمرشون ندیده بودن نخورده میگفتن حالمون بد میشه
یا از غذای های دیگم همیشه ایراد میگرفتن
چون تلافی شوهرمو سر من درمیاوردن شوهرم پیش اونا غذای منو با اشتها میخورد ولی چون نمیتونه غذای اونارو بخوره میگه بدید تمنا غذای منو بپزه یا اصلا لب نمیزنه
واقعام حق میدم بچه جاریم الآنم کل بدنش عفونته هر شش ماه بستری میشه انقد تو کثیفی بزرگش کرده بچه بیچاره رو همش سو هاضمه داره