بچه ما سالم بود که رفتن بیمارستان برای زایمان ولی روال زایمان طبیعی ۷ ساعت طول کشیده بود و خواهرم یدفعه حالش بد میشه و تا سزارین میکنن بچه دیگه نفس نداشته ... هم درد طبیعی کشید هم درد سزارین ..دست خالی هم برگشت ..چی بدتر از این دیگه
چرا خوب نشه من بجز مادرو خواهر و برادرم همه ی اطرافیان طعنه میزدن بیشتر اذیت میشدم.یکی میگفت مامانم میگه اون نمیتونه توکه میتونی پشت سرهم بچه بیار.یکی میگفت بچت فلج بود.یکی میگفت دیگه بچه دار نمیشی یکی میگفت هرکی مثل توشده بچهش مرده خوده زنه هم خوب نشده.
خیلی غمگینه خیلیییی بیشتر از حد ... شوهرش خیلی خوبه خداروشکر... با اینکه خودش داغونه ولی مث پروانه دورش میگرده و میگه تو برام مهمی ..خداروشکر خودت سالمی و براش کادو و سفر و ... هیچی کم نمیزاره ... درسته مادرشوهرش گفته بود عروسم ی بچه نتونست نگه داره ولی خب شوهرش خیلی خوبه
بیشتر از بچه خواهرت غصه حرف و میخوره عزیزم .درکش میکنم منم پدرشوهرم میگفت بچت فلج بوده .حتی دومی و که بار داربودم گفتش اینم میخوای فلج ب دنیا بیاری.
ولی خدا بزرگتراز این حرفاس خواهر.پسردومیم ۸ماه بدنیااومد دکترگفت۳۰درصدامکان داره بمونه. وقتی تودستگاه رفتم بالا سرش گفتم خدایافقط ی جمله ب خاطر حرف مردمم که شده کمکم کن.اصلا ی ارامشی گرفته بودم همه متعجب بودن خداهم معجزشو بهم نشون داد
از خدا می‌خوام
این کوه درد رو از شونه هاشون برداره ولی هرچند یادشون میمونه:-)
فرزندی بهشون بده که زندگیشون رو سرشار از عشق و محبت کنه
و غم فرزند از دست رفتشونو کم کنه
