بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم خیلی سخته 9 ماه بارداری با امید بری بیمارستان.خدا به دلتون صبر بده
خیلی وحشتناکه... همش میگه کاش اگه قرار بود نمونه همون اول سقط میشد نه زمانیکه با ساک بیمارستان و کریر رفتم که بیارمش... نه زمانیکه اتاقش حتی بادکنک آرایی شده و همه منتظرن ..خیلی شوک بدی بهش وارد شد چنان ضربه ای خورده که حتی با خودشم حرف نمیزنه
دکتر ش گفت به صلاح نیست خودش حالش خیلی خیلی خراب بود و گفتن اگه ببینه دیگه ازش دل نمیکنه و حالش بدتر ...
وا چه دکتری،بوده والا
اصلا اینجور نی
الان همیشه به این فکر میکنه کاش بغلش کرده بودم
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰
منم پسرم فقط ۱ روز زنده بود نزاشتن ببینم همون بهتر که ندیدش. اگه حال روحیش خوب نیست بره روانشناس م ...
خواهر من همش میگه بچه م چه شکلی بود کی دیده بهم بگه و ... بعضی وقتا جگرم آتیش میگیره میگم کاش میزاشتیم بغلش کنه ببینتش ... همش هم میگه الان بود ۵۰ روزش بود الان بود واکسن ۲ ماهگی داشت الان بود و.... ینی انگار مغزش فقط داره همینو شمارش میکنه
اما دوست نداشتم اینو بگم من از وقتی بچم و از دست دادم افسردگی گرفتم بااینکه الان دومی ۹سالشه بازم افسردگیم خوب نشده.از لحاظ عاطفی کنارش باشین بتونه کناربیاد باموضوع
الهی بمیرم بمیرم ... چه جهنمی بود اون روز که با کریر خالی و ساک دست نخورده بیمارستان برگشتیم خونه .. ...
منم زن داییم مجبور شد بچه مرده رو از تو شکمش به روش زایمان طبیعی بیارن بیرون چون اگه جور دیگه میاوردن فک کنم گفتن شاید برای بچه بعدیش دیگه نشه . خیلی ناراحت بودن و بچه مرده یه دختر خوشگل بود ولی خدا لطف کرد و ماشاالله دوباره حامله شد
منم اوایل همین بودم سعی کنید راضیش کنید روانشناس بره .اما دوست نداشتم اینو بگم من از وقتی بچم و از ...
وااااای خدااااا... ینی قرار نیست خوب بشه ... روانشناس نمیره اصلا با کسی حرف نمیزنه حتی براش نوبت گرفتیم نمیره... این شوک و ضربه ای که بهش وارد شده بعید میدونم تا آخر عمر یادش بره من که خواهرشم هنوز که هنوزه بعضی شبا میشینم گریه میکنم یادم میاد ... خودشم میگه تا عمر دارم یادم نمیره بچه مو