گفتم فقط کسایی که در جریانن بیان چون بقیه فقط با توجه به این تاپیک منو قضاوت میکنن و میگن مقصرم.از گذشته و کارایی که خواهرشوهرم باهام کرد خبر ندارن.اون دو هفته پیش کارایی باهام کرد که همه حتی خود شوهرم گفتن از این به بعد باهاش سر سنگین باش
یکی از اقوام شوهرم فوت شده و امروز مراسمش بود.منم مجبور شدم رفتم.وارد مسجد که شدم دیدم مادرشوهرم و جاریم نشستن و به دیوار تکیه دادن کنارشونم شلوغ بود اصلا جا نبود که من بخوام بشینم.خواعرشوهرم هم دو قدم اون طرف تر نزدیکشون نشسته بود کنارشم خالی بود که من بشینم ولی جایی نبود که تکیه بده و پشتشم خیلی کم به بقیه خانما بود
من رفتم جلو به خواهرشوهرم فقط سلام کردم و سریع ازش رد شدم و رفتم به مادرشوهرم و جاریم دست دادم.مادرشوهرم اشاره کرد که برو کنار دخترم بشین.دخترشم خودشو جمع و جور کرد که برم کنارش.گفتم اونجا جا نیست تکیه بدم و زود رفتم کلا اون طرف دیگه نشستم و به دیوار تکیه دادم
دیگه قرآن خوندم شوهرم زنگ زد که بریم خونه.رفتم خدافظی کنم دیدم جاریم و خواعرشوهرم بدون خدافظی رفتن و فقط مادرشوعرم مونده.باهاش خدافظی کردم اومدم بیرون شوهرم گفت خواهرم از مسجد که اومد ییرون منو دید ولی باهام سلام نکرد و روشو ازم برگردوند.گفتم حتما تو رو ندیده
ولی خودم که میدونم بر خلاف همیشه که رفتن و اومدنش با ما بود با ماشین برادرشوهرم رفته بود خونه اش
حالا خیلی میترسم که نکنه باز حرف در بیاره که تو مسجد جلو مردم آبرومو بردن و به من دست نداده و منو کوچیک کرده و از این حرفا