خیلی تلخه بخدا
من برادرم ۵ سال ازم بزرگتره
نوجوون که بودیم عشق اینو داشت موهاش سفید شه
نمیدونم یادت هست یا نه یه سری ماژیک طور بود که برای هایلایت مو بود، مثل گچ موهای الان ولی شکل ماژیک
از اونا نقره ایشو میخرید جلوی موهاشو وقتی میرفت بیرون هایلایت میکرد میگفت اینجوری جا افتاده میشم
من مسخرهش میکردم میگفتم عشق پیرمرد شدن داری
قرار گذاشته بودیم اولین موی سفیدش که دراومد با هم جشن بگیریم
۷ سال گذشت
موی سفیدشم در اومد
و من نبودم پیشش که ببینم
الان ۴۰ رو رد کرده
و مادرم تا ابد مدیون من و برادرم و پدرم میمونه واسه اینکه این رابطه رو خراب کرد
ما همسرشو ندیدیم حتی، با یه خانم آمریکایی ازدواج کرده و همش با خودم میگم که درباره خانوادش بهش چی میگه
شاید اصن میگه خانواده ای نداره
و اینکه چقد تنهاست اونجا
باز خوبه که همدم داره